|
||
Welcome To Future |
Tomorow is built today |
جنبش رفراندم و " نئوکانيسم"
احمد تقوائی
فوريه2005
جديد ويرايش
پس از انتشار مقاله نزديک به
۹۰ ايميل به دست من رسيد . برخی تشويق اميز ،
تعدادی حاوی نکات بسيار اموزنده در نقد مقاله و برخی نيز دربرگيرنده
سئوالات گوناگونی پيرامون موضوعات طرح شده در مقاله بود. متاسفانه
امکان پاسخ به يکايک ان نامه ها تاکنون فراهم نگرديده است . من در
اينجا از همه دوستانی که تاکنون پاسخی برای نامه ها دريافت نکرده اند ،
پوزش می طلبم . |
موفقيت جنبش رفراندم در گرو جلب حمايت مردم کشورهای مختلف جهان، احزاب، گروهها و
نهادهای بين المللی و گلوبال است. از سوی ديگر گلوباليسم موجب شده که جنبش های ملی-
محلی بخش لاینفکی از جنبش های گلوبال به شمار آمده و فضای معينی را در صف بندي های
جهانی اشغال نمايند. در چنين جهانی ، پيروی از سياست " دشمن دشمن ما دوست ماست " به
راحتی مي تواند يک نيروی آزادی خواه را در صف دشمنان آزادی در جهان قرار دهد . شاهد
اين موضوع تجربه همکاری نافرجام برخی از گروههای اپوزيسيون ايران با صدام در دوران
جنگ ايران و عراق و سرنوشت غم انگيز آنان است .
در ميان نيروهائی که امروزه خود را
"دشمن دشمن ما دانسته" و با پرچم دمکراسی می کوشند در جنبش سياسی ما جائی برای خويش
باز کنند ، گروهی است که به نئوکانها ( نومحافظه کاران) شهرت يافته اند . در جريان
تدارک حمله آمريکا به عراق درباره اين گروه و نقش ايشان در دامن زدن به جنگ مقالات
فراوانی منتشر گرديد.(" جنگ و نيروهای افراطی در آمريکا" - سايت اينده نگر ) ليکن
هنوز خطری که از جانب اين گروه جنبش سياسی ما را تهديد می کند به طور همه جانبه
بررسی نشده است .
اين مقاله می کوشد نشان دهد که
نئوکان صرفا نام گروهی تندرو در عرصه مناسبات بين المللی نيست بلکه يک ايدئولوژی
محافظه کارانه افراطی در عصر گلوبال است . به عبارت ديگر نئوکانيسم تنها يک دکترين
سياست خارجی نبوده بلکه زير بنای فلسفی جهانی است که ذهنيت پست مدرن محافظه کارانه
آنرا مطلوب ترين شکل جامعه آينده بشری قلمداد می کند.
اين گروه کيست ، اهداف دراز مدت آنان چيست ؟ رابطه آنان با جنبش سياسی ايران چيست ؟
و نيروهای سياسی ايران نسبت به دخالت آنان در امور سياسی اپوزيسيون چه سياستی را
بايد اتخاذ کنند ؟
برخی نئوکان را تنها يکی از فراکسيون های محافظه کارانه در حزب جمهوری خواه آمريکا
تصور می کنند . اين تصور تا آنجا درست است که نئوکان به صورت يک شبکه غير رسمی در
آن حزب در نظر گرفته شود. درحاليکه بسياری از چهره های معروف نئوکان در مقامات
رهبری حزب جمهوری خواه قرار گرفته و نیز نقش مهمی را در تنظيم سياست های دولت بوش
ايفا می کنند. البته تا کنون نئوکان به صورت فراکسيون رسمی يا تحت پوشش يک کميته
ويژه در حزب جمهوری خواه عمل نکرده است. حوزه نفوذ وعملکرد اين گروه نيز تنها به
حزب جمهوری خواه محدود نمی گردد ، بلکه شبکه معروف به "بازها ی دمکرات" پوششی
مناسبی را برای فعاليت نئوکان ها در حزب دمکرات فراهم اورده است .
تام بری ( Tom Barry
) در مقاله خود تحت عنوان Liberal
Hawks : flying in neocon
circles می نويسد :
به همراه مهره های اصلی نيوکان " 6 دمکرات در ميان کسانی قرار داشتند که فراخوان
پروژه برای عصر نوين امريکا (
Project for new American Century )
را امضا کرده اند . در ميان آنان نام های ايوو دالدر از انستيتو بروکلين و عضو
شورای امنيت ملی کلينتون ، مارتين اينديک ، سفير کلينتون به اسرائيل ، ويل مارشال
از انستيتو سياست ترقی خواه و عضو شورای رهبری دمکراتيک و غیره به چشم می خورد."
دامنه نفوذ شبکه نئوکان تنها به حوزه سياست محدود نبوده بلکه بسياری از نهادهای غير
سياسی و اتحاديه ها را نيز در بر می گيرد . گروهی که خود را" سوسيال دمکراتهای
آمريکا" می نامد يکی از گروههای نئوکان می باشد که در دهه 80 بسياری از مناصب
اتحاديه کارگران امريکا ( AFL-CIO)
را در دست داشته و نقش مهمی در ترويج انيشه های محافظه کارانه اجتماعی در ميان
کارگران ايفا کرده اند . درواقع اين گروه از دوران ريگان تا کنون نقش مهمی در جلب
حمايت کارگران از سياست های نيروهای محافظه کار ايفا نموده است .
هنگام گفتگو درباره نئوکان توجه به دو نکته ضروری است : يکم اينکه ميان گرايش های
رنگارنگ محافظه کاری سنتی آمريکائی ( چه در لباس دمکراتش وچه در قبای جمهوری خواهش
) و نئوکانيسم تفاوت های ماهوی وجود دارد. دوم اينکه به رغم رابطه بسيار نزديک ميان
اين گروه و مسيحيون راست گرای آمريکا، نئوکان يک جنبش مذهبی نبوده و نگرش آنان به
جايگاه دين در جامعه در چارچوب يک فلسفه سکولار عرضه می گردد.
به همين خاطر اگر چه نئوکانها
بر سر موضوعات معينی با محافظه کاران و اوانجليک های راست گرا جبهه های متحد تشکيل
می دهند اما در بسياری از موارد کاملا رو در روی یکدیگر قرار می گيرند . چندی پيش
برخی از محافظه کاران آمريکا با خرسندی از کناره گری ريچارد پرل از وزارت دفاع
استقبال کردند.
طی 30 و اندی سال که از پيدايش نئوکانيسم می گذرد اين جريان در برخی از مراحل
گوناگون رشد خود حتی در روياروئی خصمانه با انديشه ها و نگرش های محافظه کاری سنتی
قرار گرفته و در برخی از موارد برای نقد آن انديشه های خود را تکامل داده است . در
دهه 60 و 70 نئوکان ها خود را ادامه دهنده سنت های روزولت و هوادار سنت های کينز در
اقتصاد می دانستند و نیز بسياری از هواداران اين گروه خود را طرفدار جنبش ملی گرائی
در آسيا و آفريقا قلمداد می کردند . به همين خاطر تا اواسط دهه 70 نيروهای محافظه
کار آنان را در فهرست دشمنان خود قرار می دادند. اما در دهه 80 ، تحت تاثير تزهای
معروف جين کريک پانريک ( نماينده دولت ريگان در سازمان ملل ) نئوکان به تدريج
پشتيبانی از جنبش های ملی را کنار نهاده و آشکارا با جنبش ملی و استقلال طلبانه به
دشمنی پرداخت. جين کريک پاتريک معتقد بود که جنبش های استقلال طلبانه و ملی تنها
اهرم های گسترش کمونيسم جهانی و بويژه اتحاد شوروی بوده و فاقد خصلت دمکراتيک می
باشند . از اينرو سرکوب آنان عملی در خدمت گسترش دمکراسی قلمداد می گردد( اين نظريه
امروزه در ميان برخی از روشنفکران ايرانی نيزهوادارانی يافته است).
موضوع دين و نقش آن در انسجام و یکپارچگی جامعه ، جايگاه مهمی را در ايدئولوژی
نئوکانيسم به خود اختصاص داده است. ليکن نئوکانيسم يک ايدئولوژی دينی قلمداد نشده و
همراهی آنها با نيروهای مذهبی ريشه در ايمان مذهبی آنان ندارد. مناسبات نزديک نئو
کان با نيروهای افراطی دينی، بازتابی از نقش کليدی فلسفه سياسی لئو اشتراس (
Leo Strauss
) در شکل دادن به فلسفه نئوکانيسم می باشد. برای نئوکان همچون اشتراس، هوادری از
نگرش کليسا يا کنيسه نسبت به موضوعات معين اجتماعی ( به عنوان مثال سقط جنين و
اعدام ) مطرح نيست. در اينگونه مسائل بسياری از نئوکانها از يک موضع گيری مدنی و
سکولار استقبال کرده اند. در نظر آنان موضوع حائز اهمیت بازگشت دين به حوزه عمومی
است. به باور آنان دين ساروج نهادهای اجتماعی را تشکيل داده و سرپناه مهم جامعه در
برابر سقوط به پوچ گرائی است. اشتراس معتقد بود که لِیبراليسم آلمانی با بيرون
راندن دين از حوزه عمومی جامعه را در عرصه فرهنگ خلع سلاح کرد و زمينه را برای
پيروزی فاشيسم مهيا ساخت. از اينرو نئوکان های امروزين دست در دست افراطی ترين
گروههای مسیحی راست گرا می کوشند دروازه های همه عرصه های عمومی زندگی اجتماعی را
برای بازگشت دين بازکنند. با اين همه در ايدئولوژی نئوکايسم دين به صورت اديان رسمی
و شناخته شده وارد "حوزه عمومی" نمی گردد بلکه به صورت ملقمه ای از اديان هنگامی
وارد می شود که پيش از آن فرهنگ و اسطوره های ملی و ايمان به نقش "برگزيد گی" يک
ملت تفاوت ها ميان اديان را مستور کرده باشد. چنين دينی به صورت " نهادينه شدن
مجموعه ای از باورهای مقدس" (رابرت بلاح –
Robert
Bellah ) ، تنيده شده
در يک فرهنگ ملی ، به شکل دينی عمومی فراگير حيات می يابد. چنين دينی حتی اگر با
آلوده شدن به انديشه های نژاد پرستانه به افيونی تبديل گردد آنچنان اهميت ندارد
زيرا که به قول اشتراس " مردم نيازمند افيونند."
يکی از مهم ترين ايدئولوگ های نئوکان رابطه ميان مسيحيت راست گرا و نئوکان را اینگونه توضیح می دهد:
" سقوط دائمی فرهنگ دمکراتيک که به سطح عاميانه تنزل يافته است، زمينه اتحاد نئوکانها را با محافظه کاران سنتی فراهم می آورد. مسلما چنین اتحادی محافظه کاران متعلق به گروههای لیبرتين را در بر نمی گيرد زيرا آنان در عرصه اقتصاد محافظه کارند ليکن به موضوع فرهنگ بی توجه. نتيجه اين امر همبستگی غير قابل انتظار بین بسياری از روشنفکران سکولار نئوکان با سنت گرايان مذهبی است . این دو درباره موضوعاتی همچون کيفيت آموزش، رابطه دولت و کليسا، مخالفت با پورنوگرافی و موضوعات مشابه با یکدیگر تفاهم دارند. از آنجا که حزب جمهوری خواه پايگاه عظيمی در ميان مذهبيون يافته است اين موضوع به نئوکان ها نفوذ و حتی قدرت ويژه ای بخشيده است. بر عکس از آنجا که محافظه کاری مذهبی در اروپا ضعیف است نو محافظه کاری ( نئوکان ) نيز هنوز چندان قدرتی نيافته است. (ايروين کريستول- ويکلی استندارد )
ريچارد نوهاس (Richard
Neuhaus
) يکی ديگر از رهبران معروف نئوکان و بنيان گذار موسسه دمکراسی و مذهب می نويسد :
" سياست اساسا نتيجه عملکرد
فرهنگ است. تارو پود فرهنگ را اخلاق و تارو پود اخلاق را دين تشکيل می دهد." به
باور او "دولت های سکولار دين را از حوزه عمومی خارج کرده اند و موضوع دوران کنونی
بازگشت دين به حوزه عمومی است."
(سايت شبکه راست ها )
ديويد گلنتر استاد دانشگاه يل ( Yale
) در مجله کامنتری ( Commentary
)
می نويسد:
"تمجید و ستایش "مشعل امريکا"
به عنوان مشعل آزادی، عدالت و دمکراسی تنها يک سوی قضيه است. سوی ديگر آن رسالت
مقدس جهانی ما است که درآن مردم برگزیده در سرزمين موعود در قالب ملتی برتر از
ديگران و نزديک تر به خدا مجسم می شود."
بر پايه چنين تصوری از مشعل آزادی، بسياری از نئوکان های " سکولار " در چند سال
گذشته به سازمان دهی جنبشی پرداخته اند که
"محل کار متکی بر
ايمان" نامیده می شود. اين جنبش که با کاخ سفيد نيز در ارتباط است بر پايه همکاری
نزديک نئوکانهای سکولار و گروهی از اوانجليکاهای افراطی به سرعت دامنه خود را به
موسسات بزرگ اقتصادی گسترش می دهد. در چند سال گذشته بيش از 1200 موسسه "غير مذهبی"
برای دينی کردن موسسات خصوصی اقتصادی تاسیس شده اند و به قول بنت (Georgette
Bennete ) رئيس موسسه تنابام (
Taenbaum center for inter religious
study ) اين جنبش يکی از مهم ترين
جنبش های حقوق مدنی در دوران کنونی است .
ديويد ميلر ( David Miller
) رئيس مرکز ايمان و فرهنگ در دانشگاه يل (Yale
University ) می نويسد:
"مردم از اينکه ايمانشان را همراه با ماشين خود خارج از اداره پارک کنند خسته شده اند."
بر اساس چنين برداشتی " شبکه
ايمان" در کمپانی فورد ( Ford
) به برگزاری سمينارهای گوناگون درباره اسلام مشغول بوده و مشوق ايجاد گروههای
مطالعه انجيل در کمپانی فورد است . چنين فعاليت هائی را نيز مي توان در کمپانی
توليد بطری کوکاکولا، دومين موسسه بزرگ توليد بطری نوشابه آمريکا، و صدها کمپانی
کوچک و بزرگ مانند هوم بانک (
(Homebank، اينتل، شرکت هواپيمائی
امريکن وغیره مشاهده نمود. اگرچه سازماندهان اين جنبش معصومانه اعلام می کنند که
هدف آنان دامن زدن به تبعيضات دينی نبوده و ورود ارزش های دينی به موسسات اقتصادی
زمينه پيدايش تبعيض مذهبی را فراهم نخواهد آورد اما واقعيت اين است که تنها در سال
2003 "کميسيون موقعيت های برابر" (
Equal Opportunity Commission ) که
بر موارد تبعيض در موسسات خصوصی نظارت می کند بيش از 2500 شکايت در مورد تبعيض های
مذهبی دريافت کرده است. ( داوجونز واير- 10 ژانويه 2004 )
خارج کردن دين از حوزه خصوصی و تبديل آن به ساروج نهادهای جامعه مدنی ( اشتراوس )
در محور انديشه های نئوکانها قرار گرفته است . به باور آنان چنين امری تنها زمانی
امکان پذير است که دين با "ناسيوناليسم" ، ميهن پرستی و باورهای "مقدس"، و ادعیه و
شعائر مذهبی در فرهنگ جامعه در آميخته ، به "دين مدنی" و همگانی تبديل گردد. "تنها
در این صورت مي توان جوانانی را که ديگر رغبتی به سياست نشان نمی دهند برای قربانی
کردن خويش در راه منافع دولت ملی به هيجان آورد."
زِيرساخت های فکری نئوکانيسم در دوران کنونی بر چهارپايه استوار است: محافظه کاری
اجتماعی مدرن و بی رنگ کردن ارزش های تاريخی سکولاريسم ، حذف ارزش های عدالت
خواهانه از مدل های توسعه اقتصادی ، دفن تدريجی دولت رفاهی و سيستم های رفاهی با
روی آوری به تئوريهای اقتصادی طرف عرضه، مخالفت با ساختارهای مدرن متکی بر تنوع
فرهنگی (Multi Cultural Organization
در عرصه های آموزشی و سياسی به بهانه "امريکانيسم فرهنگی و ميهن پرستانه "، باور به
ايجاد امپراتوری جهانی بر پايه ارزشهای ملی – مذهبی نيوکانيسم آمريکائی . از آميزش
اين چهار مولفه ، تصوير نسبتا کامل و منسجمی از آينده جهان بشری در ذهنيت نئوکان
پديدار گشته است . چنين تابلوئی در برابر آنچه رفتکين آن را " آمال اروپائی " می
نامد، قرار گرفته است و کشاکش ميان این دو به يکی از مهم ترين رقابت های سياسی در
جنبش سياسی و گفتمان روشنفکری تبديل شده است.
اروين کريستول ( پدر نئو کان امريکا) در مقاله " انگيزه نو محافظه کاران" می
نويسد:
" وظيفه تاريخی و هدف سياسی نئوکان چنين مي تواند باشد: تغيیر حزب جمهوری خواه و
محافظه کاری آمريکا به طور کلی وعليرغم ميلشان به محافظه کاری نوينی که با حاکميت
مدرن دمکراسی همخوانی داشته باشد."
وی اضافه می کند:
" همانگونه که سنت های قديمی حزب جمهوری خواه آمريکا نمي تواند اقتصاد محافظه
کارانه را با محافظه کاری اجتماعی و فرهنگی آشتی دهند ، طیف سنتی نمي تواند اين
واقعيت نوين را ( پس از سقوط شوروی ) هضم کند. منابع انباشت شده آمريکا، همانند
انباشت علوم و تحقيقات تکنولوژيک در نيمه دوم قرن گذشته، تاثيرات تعين کننده ای بر
بودجه نظامی ما داشته است. ما با چنين قدرتی که در اختیار داریم چه بخواهيم و چه
نخواهيم مسوول هستیم... بايد در جستجوی موقعيت هائی بود که بتوان از این قدرت
استفاده کرد. "
آقای کريستول در همين مقاله تفاوت ميان "گلوباليسم" و "ناسيوناليسم جهان گرا" را
به شکل روشنی بيان داشته و می نويسد:
" منافع ملی به جز در موارد عادی مانند تجارت و قوانين محیط زيست يک مفهوم
جغرافيائی نيست. برای ملت های کوچکتر شايد منطقی باشد که احساس کنند منافع ملی شان
فقط در چارچوب مرزهايشان تعریف می شود و از اين رو سياست خارجی شان را بر دفاع از
خود استوار کنند. اما ملت های بزرگتر دارای منافع گسترده تری هستند. ملت های بزرگی
که هويت ايدئولوژيک دارند مانند شوروی سابق و آمريکای امروز مسلما علاوه بر منافع
مادی منافع ايدئولوژيکی مهمی نيز دارند." (The
Neoconservative Persuasion – ويکلی
استندارد – اگوست 2003 )
نئوکانيسم امروزه يکی از مهم ترين اشکال محاظه کاری مدرن است. اين ايدئولوژی و برخی از مولفه های اصلی آن در بسياری از کشورهای جهان به گفتمان مهمی در جنبش های روشنفکری تبديل شده است. پلاتفرم آينده نگری دمکراتيک و گلوبال به طور اجتناب ناپذيری در مقابل " نئوکانيسم " قرار گرفته و تنها با نقد چنين نظريه ای تکامل خواهد يافت.*
در حالي که در جامعه ما تجربه منفی
حکومت دينی، سپر مهمی را در برابر نفوذ اين انديشه ايجاد کرده است ليکن به راحتی مي
توان آثار اين ايدئولوژی را در شکل دادن به برخی از گفتمان های روشنفکری ايران
مشاهده کرد. سکوت در برابر حمله نظامی آمريکا به عراق ، تقابل عدالت در برابر
توسعه، پذيرش حق امتياز ويژه برای آمريکا ، "دين مدنی" ، نگاه منفی به تاريخ جنبش
های استقلال طلبانه مردم در ايران و جهان در صد سال گذشته هريک بازتابی از گسترش و
نفوذ انديشه های نئوکايسم در جنبش روشنفکری ماست.
ماکس بوت، يکی از ايدئولوگ های نئوکان، بر اين باور است که يکی از اختلافات ميان نئوکان و طیف سنتی محافظه کاری بر سر جمهوری و امپراتوری است. او می نويسد :
" گروهی از محافظه کاران ( محافظه کاران سنتی) معتقدند که ما تنها برای دفاع از
منافع ملی خود بايد از نيروهای نظامی استفاده کنيم. آنها در حمله به عراق با ما هم
نظرند و می پذیرند که باید صدام را از ميان برداشت و او را خلع سلاح کرد، اما با
اشغال دراز مدت عراق مخالفند. چنانچه بخواهيم از تکرار یازده سپتامبر جلو گيري کنیم
چاره ای نيست جز اينکه خاورميانه را لیبراليزه کنيم و اگر تحقق این هدف مستلزم
اشغال درازمدت عراق است نبايد نگران بود. ما در آلمان و ايتاليا و ژاپن نيز همين
سياست را دنبال کرديم ، امروز نيز ميتوانيم چنین کنيم ." ( ماکس بوت – ويکلی
استندارد – دسامبر 2002 )
با اين وجود برای ماکس بوت پرچم " ليبراليسم " و " اشغال دراز مدت عراق " تنها برای
جلوگيری از تکرار حادثه یازده سپتامبر نيست ، بلکه در چارچوب يک استراتژی وسيع تر
قابل توضيح است، او می نويسد:
" مهم ترين برخورد واقعی محافظه کارانه با 11 سپتامبر اين است که آمريکا به استقبال
نقش امپراتورانه خود رود." وی می افزاید: " سياستی که می پندارد ايالات متحده بايد
با ملايمت و آرامی رفتار کرده و بر جمهوری تاکید کند نادرست است. در واقع تنها نقطه
مقابل چنين سياستی باید راهنمای ما باشد ". ( مقاله چرا امپراتوری امريکا – ماکس
بوت )
ايشان در يکی از سخنرانی های خود می گويد:
" البته نام ديگری که به فعاليت های ما مي توان داد ، ليبرال – امپرياليسم است.
چنين نامی اگرچه در گذشته بيانگر سياست های خارجی ما نبود، اما بهترين بيان برای
رسالت امروزين ماست. بنابراین نباید از چنين نامی شرمنده بود." ( سخنرانی در برکلی
مارس 2003 )
اقای لدين در مقاله خود تحت عنوان " يک تئوری "، که با بی پروائی خاص خود به نگارش
درآورده است ، تصوير دقيق و گويائی را از نگرش نئوکان به موضوعات کليدی و صف آرائی
های جهانی ترسيم کرده است.
" در گذشته نقشه اروپای جديد " برای ايجاد يک خود مختاری محدود " برای قاره کهن
تنظيم شده بود. پس از فروپاشی شوروی و ذوب شدن ارتش سرخ، اروپا اکنون به يک پارک
تفريحی و منطقه ائی برای تجارت آزاد تبديل شده است . برخی از استادان احمق و
سياستمداران ساده لوح آمريکا خواهند گفت – شايد هم باور داشته باشند – که قدرت در
دوران کنونی در توان اقتصادی معنی يافته و قدرت نظامی چندان اهميتی ندارد. در حالي
که اروپائيان بهتر اهمیت این موضوع را درک می کنند. آنان به استقرار امپراتوری
امريکا رشک برده و در پی يافتن راه هائی برای نابودی آن هستند. شايد اگر شما نيز
رئيس جمهور فرانسه يا صدر اعظم آلمان بوديد همين گونه عمل می کرديد." ( يک تئوری –
لدين)
لدين بر اين باور است که خاورميانه حوزه رقابت اروپا و آمريکاست . از نظر ايشان "
تروريسم و استفاده از افراطيوون عرب و اسلام گرا انتخاب آگاهانه و سلاح مطلوب آلمان
و فرانسه برای مقابله با اکسيون های قاطعانه آمريکا می باشند." البته پيشبرد چنين
سياستی مستلزم "مهارت و شکاکيت بدبينانه تمام عيار است؛ که این دو در پاريس و
برلين به وفور يافت می شود." از اين رو ايشان معتقدند که:
"ما بايد مبارزه با تروريسم را حتی خارج از مرزهای خاورميانه و در قلب اروپا به پيش بريم و در آنجا همانند خاورميانه سلاح ما سياسی ( ؟! ) است : آزادی مردم در همه کشورهائی که با ما مخالفند." (راديو فرانسه آزاد "آيا گوش شنوائی هست ؟ " يک تئوری – مايکل لدين- )
به باور نئوکان شکل دادن به
امپراتوری آمريکا و گسترش اين امپراتوری باید محور سياست خارجی آمريکا را تشکيل
دهد. اين امپراتوری نيز تنها بر پايه دو محور مي تواند مستقر گردد: تسلط فرهنگی يک
قوم " برگزيده " دارای " رسالت الهی" و قدرت نظامی
شخصيت ها وبرخی از موسسات نئوکان:
کريستين ساينس مانيتور ((Christian
Science Monitor در سايت خود به
بررسی تشکيلات گوناگون نئوکان پرداخته است. اين مقاله متاسفانه بررسی خود را به
نهادهائی که درعرصه سياست خارجی عمل می کنند محدود ساخته است.
در اين مقاله از مهم ترین شخصيت های نئوکان ياد شده که در ميان آنان ايروين کريستول
(Irvean Kristol)
نورمن پات هورز (Norman
Podhoretz ) ، داگلاس فيت (Douglas
Feith ) ، فرانک گافنی (Frank
Gaffny
) ، اليوت ابرام (Elliot Abrams
) ، رابرت کيگان (Robert Kagan
) ، لوئيس ليبی (Lewis Libby
) ، پل وولفوویتز (Paul Wolofowitz
) ، ويليام کريستول (William
Kristol
) و مايکل ليدن (Michael Ledeen
) قرار دارند .
در همين نشریه از هشت موسسه که نقش فعال و حساسی در تعين سياست خارجی آمريکا ايفا
کرده اند تحت عنوان اهرم های نئوکان ياد شده است. در ميان آنان موسساتی مانند
انستیتو هادسون ( Hudson Institute
) ، مرکز بررسی سياست های امنيتی (
(Center for Security Study ، مرکز
اخلاق و سياست های عمومی ( Ethics
and Public Policy Center ) ، مرکز
مطالعات عالی استراتژيک و علوم سياسی (
The institute for advanced strategic studies and
political science
) ، آمريکن انترپرايز ( American
Enterprise institute ) به چشم می
خورد.
کريستين ساينس مانيتور همچنين
برخی از مجلات نئوکانها را معرفی کرده است که در ميان آنان ويکلی استندارد (
weekly standard
)، نشنال رويو ( National review
) ، کامنتری ( Commentary
) ، پابليک اینترست ( Public
interest ) ،
نشنال اینترست (National Interest
) و نيو رپابليک ( New Republic
) قرار گرفته اند.
تحقيقات کريستين ساينس مانيتور متاسفانه محدود به موسساتی است که نقش فعالی در عرصه
سياست خارجی ايفا می کنند. در حاليکه در کنار موسسات ياد شده، صدها و بلکه هزاران
موسسه کوچگ و بزرگ در حوزه های گوناگون اعم از آموزش، دين و اقتصاد، مروج، مبلغ و
مجري سياست های نئوکانيسم محسوب می گردند . به عنوان مثال مي توان از "موسسه محوریت
ايمان" نام برد که همسو با نهادهای دينی برای پيشبرد سياست های نئوکان در نهادهای
آموزشی فعاليت می کند. موسس اين مرکز مايکل جويس يکی از چهره های سرشناس نئوکان می
باشد. ( شبکه نئوکان – جيم لوبه )
تشکيلات نئوکان
تشکيلات نوين در دوران کنونی غالبا اشکال شبکه ای به خود می گيرد. اين موضوع مسلما
درباره آنچه که در گذشته "جوامع سری" (
Secret Society )
ناميده می شد نيز صادق است. امروزه در بسياری از کشورههای جهان برای توصيف شبکه ای
که ظاهرا غير رسمی بوده و برای گسترش نفوذ سياسی و اقتصادی گروه معينی در ساختارهای
حکومت فعاليت می کند، از واژه مافيای حکومتی استفاه می شود. اين گروه غير رسمی
کانال ها و اهرم های لازم را برای عقد قراردادهای دولتی و چنگ انداختن به دارائی
های دولتی به سود " اعضای " خود فراهم می آورند . پس از سقوط شوروری و بويژه در
دوران اجرای پروژه های خصوصی سازی شاهد پيدايش و گسترش فعاليت اين گونه شبکه ها
بوديم. با اين همه بین شبکه های مافيائی روسيه و جوامع سری سياسی تفاوت اساسی وجود
دارد. جوامع سری غالبا به شبکه هائی گفته می شود که حامل پيامی سياسی و اجتماعی
بوده و انتفاع مالی شرکت کنندگان در آن موضوع ثانویه محسوب می گردد . به عبارت ديگر
این شبکه ها برخی از ويژگی های احزاب سياسی را در خود نهفته دارند. با اين تفاوت که
بر خلاف احزاب سياسی به عنوان يک گروه رسما و مستقيما خواهان شرکت در دولت نیست.
برای مثال مي توان از گروه معروف نژاد پرست آمريکا ک.ک.ک نام برد .اين گروه درفاصله
سالهای 1920 تا 1940 يکی از شبکه های بانفوذ و مهم سياسی محسوب می شد و در مجلس
نمايندگان و سنای آمريکا نمايندگان هوادار خود را داشت. اما هيچگاه در آن دوران به
نام ک.ک.ک به طور رسمی در مبارزه انتخاباتی شرکت نکرد.
فراماسونری يا فراموشخانه تشکيلات ديگری است که تقریبا دويست سال به صورت يک جامعه
سری در بسياری از کشورهای جهان فعاليت داشته است. شباهت های زيادی بین شبکه نئوکان
و شبکه فراماسونر در نیمه دوم قرن 19 وجود دارد. در آن دوران فراماسونرها در بسياری
از کشورهای جهان زير لوای هوادارای از جنبش های مشروطه خواهی در راه آشتی بین
نیروهای مشروطه خواه و منافع عمومی امپراتوری انگليس فعاليت می کردند.
امروزه در تبليغات نئوکانيسم ، پرچم "دمکراسی" جايگزين " مشروطه " شده و منافع
عمومی "امپراتوری امريکا" جاي منافع عمومی "امپراتوری انگلستان" نشسته است .
نئوکانيسم مایل نیست که روشنفکران کشورهای جهان حقوق بگير دولت آمريکا شوند، آنان
معصومانه می خواهند که روشنفکران اين کشورها استقرار پايگاه های نظامی آمريکا را
جزو حقوق طبيعی "امپراتوری" دانسته و آن را ناشی از يک مسووليت خيرخواهانه برای
دفاع از دمکراسی قلمداد کنند.
آنان از روشنفکران نمی خواهند که آرزوی صلح نداشته باشند بلکه می خواهند که جنگ
امپراتوری
آمریکا را عملی صلح جويانه و به سود دمکراسی و
راهی برای استقرار دمکراسی تلقی کنند. آنان هوادار نقض و پايمال شدن قرار داد های
بين المللی توسط کشورهای جهان نيستند بلکه تنها مايلند که اين کشورها بپذيرند که
برای تحقق صلح و دموکراسی امپراتوری آمریکا باید از چنین تعهداتی مستثنی باشد .
شباهت های فراوانی ميان شبکه نئوکان و فراماسونر به چشم می خورد. اين شباهت ها در
تکيه به قدرت نظامی و پذيرش حقوق امپراتوری ( انگليس در گذشته و امريکا در دوران
کنونی )، طرح چشم اندازهای ظاهرا " ترقی خواهانه" ( در آن دوران مشروطه و در اين
دوران دمکراسی)، تکيه بر شبکه نيمه رسمی ميان شخصيت های سياسی و فرهنگی و روشنفکر
جلوه گر می شود . چنانچه اشاره شد فعاليت های نئوکان نه به صورت يک حزب بلکه از
طريق يک سيستم بسيار پيچيده در غالب ساختارهای مدرن توليد سياست همچون انديشکده های
سياسی و غير سياسی و شبکه های فرا حزبی سياسی نه تنها در عرصه ملی بلکه در عرصه
گلوبال انجام می گيرد. در مذاکرات مجلس آمريکا - يکی از نمايندگان ران پال
Ron Paul
پرده از عملکرد نئوکان برداشته و می گويد :
" من در اينجا مي خواهم مخالفت خود را با قطعنامه 274 اعلام دارم . در موسسه ناد ( National Endowment for Democracy ) ماليات مردم صرف تبليغات برای سياست مداران و احزاب مورد نظر نمی شود. آنچه اين موسسه در کشورهای خارجی از طريق کمک و همراهی با موسساتی مانند انستيتو ملی دمکراسی انجام می دهد، در آمريکا غير قانونی است . ناد با اعطای کمک های مالی به سياست مداران و احزاب خارجی از يک حزب در برابر ديگری حمایت می کند. تصور کنيد چند صد هزار دلار کمک به يک سياستمدار يا يک حزب در کشورهای فقير چه تاثيرات چشمگیری را در آن کشورها بر جای می گذارد."
در همين سخنرانی ايشان از
فعاليت اين گروه در آلبانی ، بلغارستان و چند کشور اروپای شرقی پرده بر داشته و می
گويد " اين مسخره است که دخالت مستقيم و پنهان در انتخابات کشورهای مختلف را "
ارتقای دمکراسی " بنامیم."
درباره مناسبات نئوکان با شرکت های تولید کننده اسلحه و مهمات جنگی و همچنين مخالفت
سرسختانه اين گروه با کاهش بودجه نظامی آمريکا مقالات فراوانی نوشته شده است . بروس
جاکسون (Bruce
Jackson
) که يکی از سازماندهان اصلی شبکه های نئوکان محسوب می شود، تا سال 2002 از معاونين
شرکت لاکهيد مارتین و مسئول تنظيم استراتژی این شرکت در گسترش معاملات خارجی بود.
درباره او می گويند کسی است که " مترجم انديشه های نئوکان در صنايع نظامی و مترجم
منافع موسسات نظامی در شبکه نئوکان می باشد."*
نگاه به ترکيب و بررسی عملکرد کميته ها و شیکه های نئوکان نشان می دهد که:
1- اين کميته ها غالبا از اتحاد محافظه کاران سنتی جمهوری خواه، گروه های محافظه کار دمکرات و گروههای نئوکان تشکيل گرديده است.
2- اين کميته ها در زمان تشکيل خود الزاما بيانگر سياست های رسمی دولت نمی باشند، بلکه در بسياری از موارد در نقش کميته های هماهنگ کننده برای آماده سازی افکار عمومی و تحميل سياست معينی به کنگره و دولت عمل کرده اند.
3- پس از تبديل يا تحميل سياست مورد نظر خود به دولت و کنگره اين کميته ها به سرعت تغير جهت داده و در بسياری از موارد با اخذ قراردادهای معين از دولت به مجريان رسمی سياست دولت تبديل می گردند.
4- از آنجا که سياست های اتخاذ شده
توسط دولت غالبا زمينه پیدایش يک سری قراردادها را فراهم می کند، این کميته ها هم
چنين در نقش گروههای لابیست عمل کرده اند.
اين نقش چهارگانه سیبب می شود در دوران شکل گيری اين کميته ها بسياری از موسساتی اقتصادی و نظامی وارد صحنه شده و امکانات مالی لازم را در اختيار آنان قرار دهند .
کافی است به فعاليت کميته ناتو از بدو پيدايش تا انحلال نگاه شود، تا نقش چهار گانه این کميته ها به روشنی آشکار شود. کميته ناتو درسال 1996 توسط بروس جاکسون به همراه گريگ کرايک با شعار " تقويت آمريکا ، امنيت اروپا و دفاع از ارزش ها " تشکيل گرديد . پس از آنکه دو فاز گشترش ناتو به پايان رسيد اين کميته نيز در سال 2003 به فعاليت خود پايان داد . پيش از تشکيل اين کميته اداره بودجه کنگره مخارج پيوستن کشورهای بالکان را به ناتو تقریبا 120 میلیارد دلار برآورد کرده بود که 19 ميليارد دلارآن توسط کمک های نظامی امريکا تامين شد. چنين مبالغی هنگفتی از چشم دلالان اسلحه دور نماند.
دو تن از اعضا اصلی اين گروه
راندی شوومان و جولی فينلی کار خود را با ايجادگروه ديگری به نام " پروژه دمکراسی
های در حال گذار " ( Committee on
(Transitional democracy
ادامه دادند . در ميان اعضا اوليه کميته سه چهره معروف نئوکان پل وولفوویتز ،
ريچارد پرل و استفن هدلی ( رئيس کنونی شورای امنيت ملی ) قرار داشتند( شبکه راست
ها)
موسسه ائی که از زمان پيدايش تا کنون نقش مهمی را در ايجاد تنش های سياسی و ضديت با
صلح خاورميانه ايفا کرده است، کميته آمريکا برای آزادی لبنان (
US Committee for free lebanon
) می باشد. در ميان اعضا اين کميته زياد بدبالنور ، اليوت ابرام ، کافنی ، ريچارد
پرل ، محمد اونی (معاون سابق پرل در وزارت دفاع) داگلاس فيت و دهها تن ديگر از
شخصيت های مهم نئوکان قرار دارند. درفهرستی که اين گروه به عنوان دشمنان مردم لبنان
و عاملان سوريه منتشر کرده اند، نام رفيق حريری نيز به چشم می خورد ( تا يک روز پس
از مرگ آقای حريری نام ايشان در ليست باقی بود) با اين وجود اين گروه نئوکان پس از
مرگ حريری آنچنان به تجليل از مقاومت او در برابر سوريه پرداختند که گوئی حريری يکی
از عموزاده های آنان بوده است. اين کميته به همراه حماس و حزب الله مهم ترين
گروههائی هستند با صلح خاورميانه مخالفت می کنند. امروزه نيز در حالي که مذاکره صلح
ميان فلسطين و اسرائيل از نو در جريان است مسلما شاهد تحريکات اين گروه برای نابودی
آن خواهيم بود .
نئوکان و ايران:
درباره نقش نئو کان در دامن زدن به جنگ عراق مقالات فراوانی نوشته شده است. در
مقاله " جنگ عراق و نيروهای افراطی در آمريکا " ( سايت اينده نگر) رابطه تنگاتنگ
ميان سه نيروی مهم افراطی نئوکان ، محافظه کاران سنتی افراطی و جنبش اوانجليستها
راست گرا بررسی شده است . در اينجا اشاره ای مختصر به "کميته آزادی عراق" و مقايسه
اعضا اين کميته و تشکيل دهندگان کمیته " ائتلاف برای دمکراسی در ايران " جالب توجه
است.
"کميته آزادی عراق" در سال 2002 توسط بروس جاکسون و با شعار " ايجاد صلح منطقه ای "
آغاز به کار کرد. در اين کميته نيز چهره های محافظه کار افراطی از يکسو و بسياری از
شخصيت های معروف نئوکان ، مانند جين کيرک پاتريک، رابرت کاگن ، نيوت گينگريچ ،
ريچارد پرل ، ويليام کريستول و جيمز ووسلی عضویت دارند. اين افراد همراه با افرادی
نظير استيو فورب ، جک کمپ ، موريس اميتی ، فرانگ گافتی و زل ميلر دو روز پس از 11
سپتامبر "ائتلاف برای دمکراسی در ايران"
Coalition For Democracy in Iran)
) را تشکيل دادند. آقای راب سبحانی نيز ظاهرا تنها عضو ايرانی ( ايرانی – امريکائی)
اين ائتلاف می باشد. ايشان دارای روابط بسيار نزديک با آقای رضا پهلوی و برخی ديگر
از مشروطه خواهان می باشد.
تشکيل ائتلاف برای دمکراسی در
ايران ( Coalition for Democracy
Iran
) در سال 2002 ، مسلما سرآغاز توجه نئوکان به ايران نيست. برخی از فعالين اين گروه
از دوران ريگان و بوش اول، نقش مهمی در تدوين سياست آمريکا نسبت به ايران ايفا کرده
اند. بر اساس گفته های مک فارلن در سنای آمريکا ، برخی از رهبران اين گروه مانند
آقای لدين پس از انقلاب ايران برای مذاکرات درباره معاملات اسلحه مقامات دولتی با
ايران در تماس بوده اند و در ماجرای معروف به "ایران کانترا" ايشان به عنوان واسطه
ميان سرهنگ نورت با ايران عمل کرده اند.( وابستگی های استراتژيک – مارک ميلستين)
در نشستی که به نام " آينده ايران" در ماه می 2003 تشکيل شد ميراو ورسير يکی از همراهان اين گروه اعلام کرد:
"جنگ عراق تنها يک عمليات نظامی در
يک جنگ طولانی است. اين نابخردانه است که گمان شود ما تنها با عراق روبروئيم. ما
باید پيشروی کرده و سريع تر حرکت کنيم."
تصويری که نئوکان از گروه بندي های سياسی آمريکا نسبت به ايران ترسيم می کند چنين
است: سياستمداران آمريکا به دو گروه تقسيم می شوند. گروهی که طرفدار رژيم ملايان و
ساخت و پاخت با آنها هستند و گروه دوم که به گفته ايشان مخالف رژيم جمهوری اسلامی و
هوادار جنبش های مردمی و براندازی جمهوری اسلامی است. به ادعای ايشان نئوکان همان
گروه دوم است. از اين رو اگر دیگران با آنان همراه و همصدا شوند دولت آمريکا با
اپوزيسيون همراه شده و حکومت ايران در یک سينی نقره ای به اپوزيسيون تحويل داده
خواهد شد.
چنين تصويری صرفا برای پيشیرد يک هدف سياسی ترسيم شده است و با واقعي ها همخوانی ندارد. نخست آنکه تقسيم سياستمداران آمريکا به دو اردوگاه یک تقسيم بندی نادرست است. حتی در کابينه دولت بوش نيز چنين تقسيم بندی مشاهده نمی گردد . دوم آنکه اکثريت سياست مداران آمريکا در ميان مخالفين سرسخت رژيم جمهوری اسلامی بوده و اين يکی از نقاط قدرت جنبش سياسی ايران محسوب می شود. حتی برخی از سياستمدارانی که تا چندی پيش خواهان گسترش مناسبات دراز مدت با جمهوری اسلامی بودند پس از انتخابات مجلس هفتم از دنبال کردن چنين سياستی خوداری می کنند. سئوال بر سر هواداری يا عدم هواداری از جمهوری اسلامی نيست بلکه بر سر اين است که چه سياستی در برابر جمهوری اسلامی مي تواند روند براندازی جمهوری اسلامی را تسريع نمايد. پيش از آنکه سياست مداران آمريکا به اين سئوال پاسخ گويند، باید اپوزيسيون ايران پاسخ گوید.
نئوکانها که در گذشته ای نه چندان دور مروج سياست جنگ تمام عيار و همه جانبه با ايران بوده اند. امروزه پس از تجربه عراق دريافته اند که فروش چنين سياستی به مردم و حتی کنگره آمريکا امری غير قابل تصور است. جنگ عراق به شدت موقعيت آنان را تضعيف کرده است. در چند ماه گذشته ريچارد پرل و داگلاس فيت (Douglas J. Feith) هر دو مجبور به استعفاء شدند. افرادی مانند لدين نيز چون گذشته در ميان جمهوری خواهان محافظه کار گوش شنوائی ندارند. از اين رو آنان بيش از هر زمان ديگری به گروه های سياسی ايرانی چشم دوخته اند تا در محافل سياسی آمريکا از زبان آنها سخن گویند. کوشش عجولانه برای تشکيل "اپوزيسيون سياسی متحد و مطلوب " تنها از سر دلسوزی نئوکان به حال ايرانيان سرچشمه نمی گيرد، بلکه از نياز آنان برای فروش سياست های خود به کنگره و مردم آمريکا ناشی می شود. در چند ماه گذشته اين جريان با سماجت ويژه ای برای تماس و ايجاد رابطه با فعالين سياسی خارج و داخل کشور به تقلا افتاده است.
با وجود اینکه گروه نئوکان پس
از جنگ عراق از جنگ تمام عيار و همه جانبه ايران و آمريکا سخن به ميان نمی آورد،
اما حتی برای يک لحظه نبايد تصور کرد که اين گروه چنین آرزویی را از سر بیرون کرده
است. ظاهرا در برنامه های پيشنهادی "کميته سياست ايران" (
Iran Policy Committee
) سخنی از حمله تمام عيار و همه جانبه به ايران نيست اما برنامه پيشنهادی آنان اين
پتانسيل را دارد که به سرعت به چنين جنگی بیانجامد.
سياست کنونی نئوکان در قبال ایران را ميتوان در 6 محور زیر خلاصه کرد:
1- عمليات محدود نظامی همراه با بمباران مناطق استراتژيک
2- ايجاد تنش های قومی و محلی
3- تحريک همسايگان ايران و دامن زدن به بحران های منطقه ای
4- ايجاد و تقويت گروه های کوچک نظامی برای دست زدن به عمليات مسلحانه
5- ايجاد " اتحاد گروههای اپوزيسيون مطلوب" برای ترويج سياست های نئوکان در مجامع
بين المللی و افکار عمومی
6- تحريم اقتصادی کامل و همه جانبه ايران
در برنامه پيشنهادی "کميته سياست ايران" (Iran
Policy
Committee ) می خوانيم :
" راه ميانه بر ایجاد درگیری هایی به منظور بی ثبات کردن رژيم متکی است. هدف این
است که تسلط رژيم بر مردم تضعيف شده و گروه های اپوزيسيون قدرت یابند."
" شناخته شدن ترين گروه اپوزيسيون مجاهدين خلق است ... در عراق اين گروه ارتش خود
را تشکيل داد و تا کنون حملات مختلفی را عليه رژيم سازمان داده است. در داخل کشور
نيز شبکه مجاهدين خلق در زمان های مختلف عليه سپاه پاسداران عملیات هایی انجام داده
است."
پيشنهاد دهندگان معتقدند که دولت آمريکا با خارج کردن مجاهدين خلق از فهرست سازمان
های تروريستی " علامت ملموسی را به رژيم و مردم ايران می فرستد مبنی بر اینکه "
انتخاب " ديگری روی ميز قرار گرفته است."
" گام ديگر فشار دولت آمريکا بر دولت عراق برای به رسميت شناختن مجاهدين است. بازگردان سلاح به مجاهدين علامت ديگری است که به جمهوری اسلامی می فهماند با اپوزیسيون مصمم مستقر در خارج از مرزهايش روبروست."
در اين نوشته به بررسی اشکال گوناگون عمليات نظامی توسط نيروهای آمريکائی و غير آمريکائی اشاره شده است . اين نوشته بهترين بيانگر سياست نئوکانهای امريکاست. نکته ای که در اينجا بايد در نظر گرفت اين است که ميان طرح نئو کان ها و طرحی که توسط نزديک ترين متحدين نئوکانها در کميته خطر جديد به نام "ايران : رویکردی نو" ( Iran New Approach- Palmer ) عرضه شده تفاوت های اساسی وجود دارد. این خود گويای پيدايش شکاف ميان نئوکانها و محافظه کاران سنتی می باشد.
به باور نويسنده مقاله مذکور برای پيشبرد بخش هائی از طرح کميته سياست ایران که در دهم فوريه 2005 ارائه شد فعالیت هایی آغاز شده است. آقای دانيل پايپ مدتهاست که برای مجاهدين سينه چاک داده و به سياست مداران آمريکا که برخی از آنان میگويد " آيا مجاهدين مي توانند ايران را آزاد کنند ؟ خير استراتژی آنان برای تهاجم نظامی کارا نيست." می گوید که حکومت مذهبی در تهران زمانی پايان خواهد يافت که همه نيروهای دمکرات آنان را کنار نهند و البته در اين راه مجاهدين مي توانند بسيار مفيد باشند." و اقای بلين پوبلت ( Yleen Poblette از اين فراتر رفته آنان را " دوست آمريکا " و "منسجم ترین تشکیلات جایگزین رژيم ايران" معرفی می کند.
مناسبات نزديک ميان برخی از گروه ها
و احزاب قومی کرد و برخی از گروه های بی نام و نشان آذری با سازمان دفاع و وزارت
امور خارجه آمريکا در پشت پرده باقی نمانده است. برخی از اين گروه ها با تبليغات
مسموم خود در افکار عمومی جهان تصويری عميقا نژاد پرستانه از روابط ميان اقوام و
مليت های ايرانی ترسيم کرده و ايران را به عنوان "زندان ملل در بند" به جهانيان
عرضه می کنند. علاوه برای این در کشورهای همسایه ايران از جمله آذربايجان، پاکستان،
و عراق در راه تحقق برنامه های عمومی نئوکانها به فعاليت مشغولند.
سالها پيش اتاق بازرگانی آمريکا و آذریايجان با همکاری آقايان جيمز بيکر ، نيم
چنکا ( رئيس بخش حفاری اگزان موبيل )، رضا وزيری و الهام علی اف ، عبداله اکوز، سام
براون بک، سناتور کنزاس، ريچارد پرل، جوزف پيت نماينده کنگره، جان رابرتس، و جمعی
ديگر تشکيل گرديد. آقای عظيما نيز يکی ديگر از اعضای هيئت مديره اين موسسه است.
مسلما بررسی اينگونه موسسات که پس از سقوط شوروی مثل قارچ در آسيای مرکزی روئيدند و
غالبا اهرم های دلالی و واسطه گری افرادی مانند جيمز بيکر و ديگرانند ، مورد نظر
اين مقاله نيست . انچه بايد مورد توجه قرار گيرد، تاسیس شرکت هواپيمائی باکو اکسپرس
فرهاد عظيما است. اين توجه صرفا از يک ظن عمومی ناشی شده و ريشه در سابقه حضور
ايشان در ماجرای ايران کانترا دارد. در ماجرای کانترا افشاء شد که شرکت هواپيمائی
بين المللی گلوبال ( آقای عظيما يکی از مهم ترين سهام داران آن بود) ، بخشی از شبکه
لجستيک اوليور نورت بود که دولت امريکا برای حمل سلاح از آن استفاده می کرد. پيت
بروتن در گزارش تحقيقاتی خود پيرامون ورشکستگی بانک اسپرينگ و شرکت هواپيمائی
گلوبال که با سرمايه بسيار کوچکی تاسیس شده بود گزارش داد "که بنا به درخواست سيا،
اف بی آی تحقيقات خود را درباره نقش آقای عظيما که ظاهرا سهامدار هر دو شرکت
بود،ادامه نداد" ( هيوستون پست –فوريه 8 ، 1990 ) طبق اين گزارش " سيا همين در
خواست را نيز از دادستان آمريکا در دادگاه بررسی اين ورشکستگی به عمل آورد."
در هر صورت درباره سابقه فعاليت آقای عظيما مقالات فراوانی در اینترنت يافت می شود.
آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد نه فعاليت های اين يا آن شرکت بلکه طرح عمومی
نئوکانها برای دامن زدن به تشنجات بین ایران و کشورهای همسايه، سازمان دادن گروههای
گوناگون نظامی در اطراف ايران برای دامن زدن به عمليات هایی که طرح کميته سياست
ایران از آن ياد کرده است .
فايننشيال تايمز از روابط بین "ائتلاف برای دمکراسی" با وزارت امور خارجه از طريق
امريکن انترپرايز پرده بر می دارد. با اين همه فاينشال تايمز به اين موضوع اشاره
نمی کند که هنگام تشکیل این کميته يکی از مسوولين آن در سال
1995
نام خود را به عنوان لابيست دولت ايران به ثبت رسانده بود. فايننشيال تايمز از
رابطه بین آقای جروم کورسی و ائتلاف و اینکه ايشان ارتباط ائتلاف را با آقای ويليام
موری بر قرار می کند، پرده بر می دارد. ویلیام موری رئيس موسسه آزادی مذهب، يکی از
ارگانهای مسيحيون راست گرا، است و در روسيه به چاپ و پخش کتب مذهبی مشغول بوده است.
اقای ويليام موری (
William Murray ) ماجرای ملاقات خويش
را با اعضای کمیته ائتلاف چنين توضيح می دهد:
روز سه شنبه آقای کرسی دو تن از ايرانيان مخالف رژيم را پيش من آورد. آقای بهمن
باتمانقليچ از طرف اين گروه نقشه جديدشان را برای آزادی ايران به طور خصوصی با من
در ميان گذارشت و به من قول داد پس از سرنگونی ملاها آزادی مذهب برای همه برقرار
خواهد شد. من نيز زمينه ملاقات آنها را با کميته کار آزادی مذهبی به رهبری سناتور
سانتورم ( جمهوری خواه پنسيلوينيا ) فراهم آوردم. " (سايت ازادی مذهب )
هنوز ائتلاف برای دموکراسی نقشه آزادی ايران را که به طور خصوصی با سناتورهای
امريکائی در ميان نهاده رسما به اطلاع مردم نرسانده است. از اين رو بحث پيرامون اين
"نقشه" جائی ندارد.
در يکی دو ماه گذشته نشريات و رهبران نئوکانها در تبليغات خود از پيدايش جبهه متحد
اپوزيسيون سخن به ميان مي آورند . نشنال ریويو و ويکلی استندارد به خوانندگان خود
اعلام کرده اند که گروههای اپوزيسيون ايران اختلافات خود را کنار نهاده و در يک
جبهه متحد شده اند.
تبليغات اين گروه در اينجا و آنجا از جنبش رفراندوم سخن به ميان آورده و با تردستی
خاصی این جنبش را همسو با اهداف خويش جلوه می دهد. متاسفانه عملکرد نابخردانه و
شعارها و مصاحبه های غلو آميز و روابط برخی از گروه ها و شحصيت های سياسی ايران نيز
به این تبلیغات کمک کرده است.
در همين رابطه، فعاليت های کميته معروف به کميته لندن *8 - يا به قولی "جبهه
دمکراسی خواهی" لندن و مناسبات اين گروه با "اتئلاف دمکراسی برای ايران" آقای لدين،
تاکنون زيان های فراوانی به جنبش رفراندوم وارد کرده است ، و مرز ميان جنبش
رفراندوم را با نقشه های شوم نئوکان مخدوش ساخته است .
جنبش رفراندم به عنوان يکی از مهم ترين جنبش های سياسی ايران مي تواند نقش مهمی
درسازمان دهی يک جنبش گلوبال عليه جمهوری اسلامی و خنثی کردن برنامه های افراطی
نئوکان ايفا کند. درباره اهميت اين جنبش و جايگاه آن در مبارزات عمومی مردم برای
گذر از جمهوری اسلامی و پايان دادن به حکومت تبعيض و استقرار جامعه ای متکی بر حقوق
بشر مقالات فراوانی نوشته شده است. با اين وجود يکی از مهم ترين ويژگی های این جنبش
توان آن برای مقابله با گروههای افراطی نئوکان در عرصه گلوبال است.
روشنفکران و نيروهای سياسی ايران بويژه لازم است به اين نکته توجه کنند که اکثريت
مردم دنيا از جمله مردم آمريکا ، هم چنين بخش بزرگی از سياست مداران آمريکا، مهرهای
نئوکان نبوده و هوادار سياست جنگ و خونريزی در ايران و خاورميانه نمی باشند. امروزه
بويژه با توجه به تجربه عراق و تضعيف شدن نفوذ سياسی نئوکان در عرصه سياست خارجی و
پيدايش شکاف ميان گروههای نئوکان و محافظه کاران آمريکا چنانچه نيروهای سياسی
هوشيارانه عمل کنند نه تنها قادرند سياست های نئوکانها را خنثی نمايند بلکه اين
توان را نيز دارند که سازمان دهی جنبش رفراندوم جهانی را به هواداری از جنبش مسالمت
آميز و ترقی خواهانه مردم بر انگيزانند.
خلاء ناشی از فقدان نهادهای هماهنگ کننده و هدايت کننده جنبش رفراندم ، امروزه اين
جنبش تازه پا را با خطرات گوناگونی مواجه ساخت است . کوشش گروه نئوکان و وابستگان
ايرانی آنان و عاشقان نوپای آمریکا برای همسو ساختن اين جنبش با " اپوزيسيون متحد
مطلوب " و ايجاد " دولت موقت در خارجه " مي تواند جنبش رفراندوم را به کجراهه برده
و آن را بازيچه دست گروه هائی مانند " ائتلاف برای دمکراسی در ايران " تبديل
کند.
چندی پيش اقدام هوشيارانه شش تن از امضا کنندگان اوليه فراخوان رفراندوم از طریق
انتشار نامه دوم خود، نقش مهمی را در خنثی سازی برنامه های از پيش تنظيم شده برای
سوء استفاده از جنبش رفراندوم ايفا کرد . اکنون نيز بيش از هر زمان ديگر اين نياز
احساس می شود که آقايان امير انتظام ، ملکی و زرافشان – 9* با در نظر گرفتن شرائط
حساس کنونی، راهکارهای مشخصی را برای سازمان دهی، هماهنگی و هدايت اين جنبش ارائه
دهند.
احمد تقوائی
www.ayandehnegar.org
------------------------------------------------------------
زيرنويس
* آينده نگری ترقی خواهانه يکی از جنبش های مهم جهانی است که در برابر تابلوی
نئوکايسم دورنمای ديگری را عرضه می کند . مدل اتحايه اروپا در برابر امپراتوری،
گسترش سيستم رفاهی محلی – گلوبال خارج از تنگناهای دولت، ساختارهای اجتماعی بر پايه
تنوع فرهنگی، تبديل حقوق بشر به ساروج یکپارچگی نهادهای اجتماعی ملی و فرا ملی،
مشارکت مستقيم مردم در مالکيت های ملی- گلوبال ، وغیره رنگ های گوناگونی تابلوئی
است که آينده نگری ترقی خواهانه در برابر نئوکانيسم مدرن عرضه کرده است. خواننده مي
تواند به مقالات گوناگونی که در اين زمينه ها در سايت آينده نگر
www.ayandehnegar.org
منتشر می شود ، مراجعه نمايد. در مقالات "
نکاتی پيرامون جنبش ترقی خواهان ايران" ، "نفت : مالکيت ملی- سهامی"، و" انسان
گلوبال پاراديم قرن بيست ويکم " ، مولفه های گوناگون پلاتفرم های جنبش آينده نگری
ايران بررسی شده است.
* سايت
Project-syndicate .org
يکی از سايت های مهمي است که در نقد نئوکانيسم فعاليت های چشمگيری انجام داده است.
* سايت Right web
تصوير جامعی از نهادهای گوناگون نئوکان به دست می دهد .
* مقاله آقای گرهارد اسپورل GERHARD
SPÖRL - The
Leo-conservatives – اشپيگل
* آمال اروپائی ( European Dream -
Jeremy Rifkin )
*8 – کميته لندن در چند ماهه گذشته با همکاری آقايان سازگارا ، اهی ، پرهام و فاطمی
و چند تن ديگر از فعالين سياسی مشروطه خواه و جمهوری خواه تشکيل شد. به نظر می رسد
که به جز حزب مشروطه خواه ديگر شرکت کنندگان به صورت فردی در اين کميته شرکت کرده
اند. اين کميته ظاهرا تا "اطلاع ثانوی " و به طور "غير رسمی" و بدون اطلاع اکثريت
امضا کنندگان فراخوان کوشيد نقش کميته هماهنگی جنبش رفراندوم را ايفا کند. مناسبات
دقيق ميان اين کميته با کمیته ائتلاف برای دمکراسی آقای لدين در پرده ابهام باقی
مانده است. بنابراین هنوز معلوم نيست که مقالات و سخنران های آقای لدين درباره
پيدايش جبهه متحد اپوزيسيون محصول گزارش های غلو آميز اين کميته درباره خود می باشد
يا وی از جبهه ديگری سخن می گويد. آنچه مي توان گفت اين است که کميته مذکور زيان
های فراوانی به جنبش رفراندوم وارد آورده که نقد انان موضوع اين مقاله نيست.
*9- اقای ناصر زرافشان در مقاله اخير خود ، با دقت ويژه ای، چارچوب ارزشی و همچنين
راهکارهای سياسی عمومی جنبش رفراندوم رابررسی کرده است. به باور من، چنانچه سياست
های مطرح شده در اين مقاله ، به طرحی برای سازمان دهی ارتقا يافته جنش رفراندوم
توسط آقايان زرافشان، ملکی و امير انتظام منجرشود، نقش تعين کننده ای در سازمان
يافتن جنبش رفراندوم ايفا خواهد کرد.