Iranian Futurist
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
محیط زیست
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


فهم دوپاره از واقعیت

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Facebook Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[2022-10-21]   [ دکتر شهیندخت خوارزمی]

 


 

۲۰ مهرماه ۱۴۰۱

هنگام نوشتن این متن، سعی کردم از جانب­داری پرهیز کنم و بی­طرف بمانم. نتوانستم. چون جایگاهی که ما به عنوان اندیشه ­ورز داریم، جایگاه نقد بوده و هست. خرد انتقادی ابزار تحلیل ماست. سیاست ­ورزی پیشه ­ی ما نیست. ما از بلندایی به واقعیت­های جامعه می­نگریم که فراخ­تر از پهنه ­ی سیاست است. برای ما، حکومت­ها می­آیند و می­روند ولی سرزمین ایران جاودانه می­ماند. وظیفه ­ی اخلاقی ما ایجاب می­کند که رفتار حکومت­ها را نقد کنیم. معیار نقدمان منافع ملی است. ما نمی­توانیم و نباید در بند حفظِ منافعِ قدرتِ مستقر باشیم. نقدمان دل­سوزانه است. ای­کاش حکومت­ها به این نقدهای دل­سوزانه توجه می­کردند. اگر چنین می­کردند، به نفع­شان بود. از این­رو، اگر نتوانستم بی­طرف بمانم طبیعی است. جانب­داری من از ضرورت اعتراض در طبیعت نقش اجتماعی من نهفته است.

در سال ۱۹۵۸، دانیل لرنر پژوهشگر توسعه و ارتباطات کتابی منتشر کرد به نام « گذار جامعه ­ی سنتی: مدرن­سازی خاورمیانه »، حاوینتایج پژوهشی که در ۷ کشور خاورمیانه – ایران، مصر، اسرائیل، ترکیه، عراق، لبنان، سوریه و اردن - همراه با یونان و آلمان انجام داده بود. [1] یکی از اهداف وی، شناخت موانع توسعه در کشورهای خاورمیانه بود. وی به این نتیجه رسید که یکی از موانع توسعه در کشورهای خاورمیانه، نبود همدلی[2] است. همدلی به تعریف وی، توانایی قرار دادن خود در جای دیگری و نگاه به مسئله از دید طرف مقابل است. لازمه­ی همدلی، شناخت تفاوت­های دیگری است. وی دریافت که در این کشورها در سطوح مختلف اجتماعی همدلی بسیار ضعیف است. به دلیل نبود همدلی، در خانواده نه مرد می­تواند خود را جای زن قرار دهد و از دید او مسائل را ببیند و نه زن ؛ در محل کار، نه مدیر قادر است خود را جای کارمند قرار دهد و نه کارمند می­تواند خود را در جای مدیر بگذارد؛ در سطح کلان، نه حکومت می­تواند خود را جای مردم قرار دهد و مشکلات آنان را درک کند و نه مردم می­توانند از دید حکومت به مسائل نگاه کنند. در نتیجه، در همه سطوح سوء برداشت­هایی شکل می­گیرد که باعث بروز تعارض و کشمکش میان طرفین شده و زمینه را برای هر نوع تفاهم و همکاری از بین می­برد.

عجیب آن که هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال، جامعه ­ی ایران از نبود همدلی در مناسبات اجتماعی و از آن مهم­تر، در رابطه­ی میان حکومت و مردم رنج می­برد. این همدلی برای تشکیل سرمایه­ی اجتماعی نقشی حیاتی دارد و سرمایه­ ی اجتماعی، پیش­ شرط دستیابی به توسعه­ ی پایدار است. سرمایه­ ی اجتماعی به معنای وجود اعتماد متقابل میان حکومت و مردم زمینه­ های شکل­گیری بحران­های سیاسی و اجتماعی آسیب­رسان را از بین می­برد و جامعه را به سطحی مطلوب از آرامش و ثبات می­رساند.

نکته­ ی مهم دیگر آن است که رفتار انسان و گروه­های اجتماعی و واکنش آنان در برابر رویدادها بر مبنای برداشت­های فردی و گروهی از واقعیت آن رویداد شکل می­گیرد. چه بسا که این برداشت­ها با واقعیت انطباق نداشته باشند. در واقع، آن­چه واقعیت می­پنداریم، تصویری است در ذهن ما از واقعیت. ذهن در بستر تجربه­ های قبلی و بر اساس باورها و نیازها و ارزش­ها و معیارها و انتظارات و اهداف ما، داده­ های مربوط به واقعیت بیرونی راکه از راه حواس ۵ گانه وارد مغز ما می­شوند، تفسیر کرده و به آن معنا می­بخشد و بر اساس آن رفتار ما شکل می­گیرد. بدین ترتیب، به طور طبیعی ما در ارتباط با دیگری با فهم ناهمسان از واقعیت مواجه­ایم.

تحلیلی که از وقایع کنونی در این نوشته ارائه می­شود، بر مبنای دو مفهومی است که بدان اشاره شد. سعی شده فهم و برداشت ناهمسان دو طرف اعتراضات کنونی از واقعیت­های جامعه و نبود همدلی میان طرفین ترسیم شود.

نزدیک به ۴ هفته از اعتراضات می­گذرد. مسئولان و رسانه­ های حکومت می­گویند، اوضاع آرام شده و در شهرها به ویژه تهران دیگر خبری از اغتشاش نیست. حکومت موفق شده اعتراضات را سرکوب کند و کنترل امور را در دست گیرد. ادعا می­کند زندگی در شهرهای ناآرام به وضع عادی برگشته است. در سوی دیگر، رسانه­های فارسی­زبان خارج از کشور و و رسانه­های جهانی و شبکه­های اجتماعی تصاویری دردناک از خشونتِ بی­پروای نیروهای امنیتی در شیراز و سنندج و تهران و زاهدان و اراک و چند شهر دیگر و تجمع­های دانشجویان در چند دانشگاه و دانش­آموزان را پخش می­کنند. می­گویند مردم هنوز در خیابان­اند و نیروهای امنیتی با خشونت بیشتر مشغول سرکوب. درکردستان و شهرهای آن مردم هنوز در خیابان مشغول مبارزه با نیروهای امنیتی هستند و کسبه نیز اعتصاب کرده­اند و کردستان با وضعیت عادی فاصله­ی بسیار دارد. کدام روایت با واقعیت انطباق دارد؟ آیا این فهم دوپاره از واقعیت مهم است؟ شکی نیست که این پدیده خاص ایران و زمانه­ی کنونی نیست و در همه­ ی کشورها و در طول تاریخ بشر وجود داشته است. ولی آگاهی به آن، به ویژه برای حکومت در شرایط کنونی اهمیت بسیار دارد.

این دوپاره­گی وجوه دیگری هم دارد.


  1. داستان فوق وجود دوپارگی در چگونگی دسترسی به اطلاعات را نیز نشان می­دهد. حکومت و طرفداران آن به صدا و سیما و خبرگزاری­ها و رسانه­ های طرفدار حکومت اعتماد دارند و معترضان، برای آگاهی از اخبار و رویدادها به رسانه­ های فارسی زبان خارج از کشور و شبکه­های اجتماعی و روزنامه­ های مستقل داخلی روی می­آورند. این دوپاره­گی رسانه­ای، مانع شکل­گیری فهم مشترک از واقعیت می­شود. این­که چرا هر طرف به رسانه­ی طرف دیگر اعتماد ندارد، بحثی است پردامنه که در این نوشته نمی­گنجد. شاید بتوان گفت که هر یک از دو طرف به رسانه دیگری اعتماد ندارد و از آن مهم­تر، نمی­خواهد روایتی را بداند که با نگاه او به واقعیت هم­خوانی نداشته باشد.

  2. حکومت رخ­دادهای این ۴ هفته را اغتشاش می­خواند و معترضان از واژه­هایی چون جنبش و اعتراض و انقلاب سخن می­گویند. این واژه­ها معانی بسیار متفاوت و حتی متضادی دارند.

  3. درباره­ی علت رخدادها، حکومت می­گوید دشمنان خارجی عامل آن بوده و معترضان فریب آنان را خورده­اند. معترضان می­گویند، ناکارآمدی حکومت در اداره­ی امور است که باعث نابسامانی زندگی مردم شده و علت اصلی حرکت اعتراضی آنان همین ناکارآمدی است.

  4. در مورد شمار مردمی که در خیابان دست به اعتراض زده­اند و یا به اعتصاب­ها پیوسته­اند و یا خواهان تغییر حکومت هستند، نیز فهم دو طرف از واقعیت هم­سان نیست. حکومت می­گوید، این افراد حداکثر چند هزار نفر بیش نیستند و بیشتر مردم ایران مخالف این اعتراضات و حامی حکومت­اند. معترضان اعتقاد دارند که شمار حامیان حکومت – با این فرض که ریزشی در درون گروه اتفاق نیفتاده باشد – همان است که به رئیسی رأی داده­اند و کسانی که با معترضان هم­سو هستند، میلیون­ها نفری هستند که به رئیسی رأی ندادند و یا رأی باطله دادند و یا در انتخابات شرکت نکردند. بخشی از اینان با وجود سرکوب و کشتار بی­رحمانه­ی حکومت بیش از چهار هفته است که در خیابان در حال اعتراض­اند. شماری به اعتصاب­ها پیوسته­اند و شماری دیگر سرگرم شعاردادن شبانه از پنجره­ی خانه­ها هستند. معترضان دیگری با بوق ممتد در خودروی خود دست به اعتراض می­زنند. بسیاری نیز در خانه نشسته و در کمین فرصت­اند برای حضور میلیونی در خیابان­ها شهرهای ایران.

  5. حکومت و معترضان هر دو درباره­ی «مردم» سخن می­گویند. تعریف این دو از مردم یک­سان است؟ به­ هیچ­وجه! حکومت می­گوید، این اغتشاش­ها آرامش مردم را بر هم زده است. منظور حکومت از مردم ایران، آن بخش از مردم است که طرفدار حکومت­اند و آرامش خیال­شان با بروز این ناآرامی­ها به هم ریخته است. معترضان می­گویند برای تأمین حقوق مردم ایران به پا خاسته ­اند. منظور معترضان از مردم ایران، بخشی است از مردم که در حکومت جمهوری اسلامی حقوق­شان پایمال شده و مورد ظلم قرار گرفته­ اند. حکومت این بخش از مردم را «دشمن» و «مگس» و «فریب­خورده» و «خائن» و «خس و خاشاک» .....خوانده و می­خواند. رسانه­های مخالف حکومت و افکار عمومی جهان، آنان را «قهرمانانی شجاع و از جان گذشته» نام گذارده اند.

  6. حکومت در مواردی بسیار از خطر تجزیه­ طلبی در مناطق مرزی کشور و استقلال­ خواهی اقوام کرد و بلوچ و ترک سخن گفته است. و آگاهانه و یا ناخودآگاه مردم ایران را چند پاره و مرکب از قومیت­های ناهم­بسته تعریف کرده است. معترضان می­گویند، همه ­ی ساکنان ایران – فارس وترک و بلوچ و کرد و لر و عرب – دارای هویت ملی ایرانی هستند. و  در اعتراضات اخیر نشان دادند که چگونه با کشته شدن یک دختر کرد سنی که معرف سه اقلیت جنسیتی، قومیتی و مذهبی  است، همه ­ی ایران یک­صدا و یک­پارچه برای اعتراض به خیابان آمدند و شعاری را برگزیدند که ماهیت کردی دارد. و یا با قتل عام مردم بلوچ در جمعه­ ی خونین توسط نیروهای حکومت، معترضان در سرتاسر کشور برمی­آشوبند و صدای آنان را در خیابان­های شهرهای کشور فریاد می­زنند. از دید معترضان، هم­بستگی ملی واقعیتی است که در اعتراضات چند هفته­ی گذشته به­خوبی نمایان شده است.

  7. در مورد زنان نیز این دوپاره­گی فهم وجود دارد. حکومت سخت کوشیده و می­کوشد زنان را طبق الگوی اسلامی مورد نظر خودش تربیت کند. در این الگو، حجاب حرف اول را می­زند. چون حجاب نماد پاک­دامنی و اخلاق و شخصیت زن است. به باور حکومت، زن بی­حجاب می­تواند جامعه را به فساد بکشاند. تصور می­شد که با انقلاب اسلامی و تغییر فضای فرهنگی مدرسه و دانشگاه و محل کار و ایجاد مراکز متعدد ترویج حجاب و تولید و پخش انواع برنامه­های ترویجی در صدا و سیما، زنان به اختیار خود حجاب را برگزینند. چون چنین نشد، در دوره­ی آقای خاتمی از طریق گذراندن قانون، حجاب اجباری شد و برای هرگونه بدحجانی مجازات­هایی تعیین گردید و با کمک سازمان­های متولی حجاب و عفاف و امر به معروف و نهی از منکر و گشت ارشاد و ... و  با زنان بدحجاب مقابله شد. چون این سیاست­ها موفق نشد پلیس اخلاقی ایجاد گردید و نیروی انتظامی به یاری گشت ارشاد آمد و با برخوردهای خشن و اعمال مجازات­ها و جریمه­های گوناگون سعی شد زنان وادار شوند به پذیرش حجاب مورد نظر حکومت. مرگ مهسا امینی، که حکومت آن را حادثه می­خواند، به اعتراضی انجامید علیه همه­ی تلاش­های دهه ­ی گذشته­ی حکومت در زمینه­ ی حجاب. افزون بر حجاب، حکومت با توجیه اهمیت حفظ کیان خانواده، بر نقش و وظایف خانه ­داری زن و ضرورت فرزندآوری و ماندن در خانه و ایفای نقش­های سنتی تأکید کرد. سقط جنین و استفاده از داروهای ضدبارداری ممنوع شد. حکومت سخت کوشید زنان را از عرصه­ی ورزش و هنر و صنعت و مدیریت و دانشگاه دور نگاه دارد. هم­زمان، تحت فشارهای اجتماعی و جبر زمانه نتوانست مانع تحصیل و کار زنان در خارج از خانه شود. و این دوگانه­ای شد که هر جا اقتضا می­کرد، حکومت در دفاع از موضع حمایت­گری خود از حقوق زنان از آن استفاده می­کرد. اما، فهم زنانِ خواهان حقوق مساوی از واقعیت چیز دیگری بود. نسلی از زنان که در حکومت پهلوی پرورش یافته بودند، از آزادی­ها و حقوقی برخوردار شده بودند که مایل نبودند آن را از دست دهند. نسل بعدی در فضایی چشم به جهان گشود که ماشین تبلیغات حکومت ذهن او را با ارزش­هایی پر می­کرد که فضایل اسلامی خوانده می­شد. در بسیاری از خانواده­ها، خیلی زود کودک خود را با دوگانه­ی ارزش­های خانه و مدرسه مواجه دید و دچار« ارزش پریشی» شد. وضع برای نسل پس از آن متفاوت بود. ارتباطات جهانی از طریق ویدئو و ماهواره که ممنوع بود، راه را برای آشنایی دختران این نسل با الگوهای متفاوت زندگی در کشورهای دیگر بازکرد. آنان با حیرت زنان بی­حجابی را می­دیدند که در عرصه­های گوناگون از اعتبار اجتماعی بالایی برخوردارند. سپس نوبت به نسلی رسید که آن را می­توان نسل دیجیتالی خواند. نسلی که به خاطر گسترش اینترنت در فضای مجازی چشم به جهان گشود. فضایی که او را از سلطه­ی بزرگسالان مسجد و مدرسه و دانشگاه و جامعه رها ساخت. دیری نپایید که زنان این نسل­ها در تشکل­های مدنی گرد هم آمدند و حقوقی را مطالبه کردند بسیار فراتر از حق آزادی پوشش. در مورد حجاب می­دیدند که به رغم اجباری شدن حجاب و تلاش­های گسترده­ی حکومت، تن­ فروشی چگونه از همان دهه ­ی اول انقلاب رو به افزایش گذاشت و مساجد خود به نوعی وارد کسب و کاری شدند که نامش عقد موقت بود و در واقع کسب و کار تن­فروشی بود با عنوان شرعی. دیگر کسی نمی­توانست زنان معترض به حجاب اجباری را قانع کند که حجاب برای زن شخصیت می­آورد و نماد عفاف است و پاک­دامنی. آنان خواهان تسلط خود بر بدن خویش شدند. نمی­خواستند که بدن آن­ها پهنه­ی جدل­های فرهنگی و سیاسی درون حکومتی و میان حکومت و مخالفان شود. این مطالبه، شامل حق سقط جنین و حق استفاده از داروهای ضدبارداری نیز می­شد. در سطحی دیگر خواهان رفع هر گونه تبعیض جنسیتی در محیط کار، در دانشگاه، در خانواده و در جامعه شدند. می­دیدند که در ایران و جهان چگونه زنان همتایی خود با مردان و حتی برتری خود را بر مردان در عرصه­ های علم و تکنولوژی و هنر و مدیریت و سیاست و حکومت­ داری ثابت کرده­اند. ولی در ایران آنان مجبورند در مبارزه­ای جانکاه برای دستیابی به حقوقی بدیهی مانند حضور در عرصه ­های ورزشی و دوچرخه­ سواری و موتورسواری و بدن­سازی و ... و تماشای مسابقات در ورزشگاه­ها با حکومت بجنگند. سرانجام به این واقعیت دست یافتند که دوگانه­ ی زن و مرد می­تواند ساخته و پرداخته­ ی حکومتی باشد که خواهان یکپارچگی جامعه نیست. دستیابی به حقوق برابر نه تنها زندگی را بر مردان سخت­تر نمی­کند، بلکه به عکس باعث می­شود که هویت انسانی جایگزین هویت جنسیتی شود. زنان و مردان دارای حقوق برابر بهتر می­توانند در کنار یک­دیگر و با یک­دیگر مشکلات خود و جامعه را حل کنند. با دستیابی به چنین جایگاهی، آن بخش از انرژی که در گرداب این مبارزات گرفتار آمده، رها خواهد شد تا صرف حل چالش­هایی شود که جامعه و جهان با آن مواجه است. با چنین پیشینه­ای بود که با مرگ مهسا زنان بی­پروا به میدان آمدند و خیلی زود مردان نیز به آنان پیوستند و نشان دادند که مشکلات زنان دیگر مسئله زنان نیست. مشکلِ مردمِ معترضِ ایران است.

  8. در مورد جوانان، حکومت جوانان و نوجوانان معترض را گروهی می­داند که فریب دشمن را خورده و به طور هیجانی دست به اعتراض زده­اند. معتقد است این جوانان اغتشاش­گر را می­توان با گاز اشک­آور و ماشین آب­پاش و گلوله پلاستیکی و گلوله ­ی جنگی و بازداشت ترساند و سرکوب کرد. پدران و مادران با مشاهده­ی قابلیت و عزم استوار ماشین سرکوب و دیدن جوانان و نوجوانانی که کشته می­شوند، خواهند ترسید و مانع فعالیت اعتراضی فرزندان خود خواهند شد. افزون بر آن، حکومت تصور می­کرد که جنبش دانشجویی سال­هاست که غیرفعال شده و دانشگاه­ها تهدیدی برای حکومت ندارند. چون تشکل­های دانشجویی و رهبران جنبش دانشجویی از میان رفته­اند. بیشتر جوانان و نوجوانان گوش به فرمان مقام رهبری هستند. و این اعتراض­ ها دیری نمی­پاید و فروکش خواهد کرد. چون نه سازمانی دارند که برایشان برنامه ­ریزی کند و نه رهبر و رهبرانی که جنبش آنان را هدایت کند. در مقابل، معترضان می­گویند، شاید از روی هیجان باشد، ولی به خاطر خشم فروخورده و با احساس مسئولیت در قبال وضعیت کشور و از روی آگاهی و برای تغییر وارد میدان شده­اند و تا پای جان به اعتراض ادامه می­دهند و از سرکوب و کشتار نمی­ترسند. دانشجویان دانشگاه­ها زودتر از آن­چه انتظار می­رفت به معترضان پیوستند و دانش ­آموزان دختر با واکنش­هایی حیرت­انگیز دست به اعتراض زدند. معترضان معتقدند که بدون سازماندهی و تشکیلات خاص و رهبر واحد و به طور خودانگیخته و خود جوش بهتر می­توان با حکومت مبارزه کرد. اتکای آنان به اکثریت مردمی است که از حکومت ناراضی­اند. می­گویند، حکومت این نسل را نمی­شناسد. نمی­داند که نسلی است که فردیت خود را کشف کرده و خواهان آزادی و استقلال در تصمیم­گیری است. سال­هاست که نشانه­ های فردیت و آزاده­ اندیشی این نسل آشکار شده است. این نسل خواهان زندگی خوب است و برای زندگی خوب تعریف دارد. برای کسب آن دسته از آزادی­های فردی پا به میدان گذاشته و خطر کشته شدن را به جان خریده که برای بسیاری از جوانان کشورهای دیگر بدیهی و پیش­پاافتاده است. می­خواهد بدون ترس هر لباسی را که دوست دارد بپوشد؛ با هر کسی که می­خواهد ارتباط برقرار کند؛ با هر کسی که دوست دارد زندگی کند، بدون ازدواج و یا عقد شرعی؛ بدون وحشت در مهمانی شرکت کند و یا به مهمانی برود؛ آزادانه برقصد؛ به هر نوع موسیقی که دوست دارد گوش کند؛‌ در پارک و خیابان با حیوان خانگی­اش گردش کند؛ اگر دگرباش است، جامعه این واقعیت بیولوژیک او را بپذیرد و ... و   شکی نیست که این خواسته­ها با الگویی که حکومت برای جوان اسلامی دارد، هم­خوانی ندارند. ولی این خواسته ­ها واقعی اند. عجیب آن­که این جوانان و نوجوانان در جمهوری اسلامی و در خانواده­ هایی چشم به جهان گشودند که پدر و مادرشان نیز در همین نظام پرورش یافتند. آنان و والدین­شان در مدارسی تربیت شدند که کتاب­های درسی و روش­های آموزشی و فلسفه­ی آموزش با هدف ترویج الگوی جوان اسلامی طراحی شده بود. پس چرا خواسته­هایی دارند مغایر این الگو؟ چون نسلی هستند که در فضای مجازی به دنیا آمدند و با آن بزرگ شدند. دنیایی بی­مرز و بدون مرکز. دنیایی آزاد و سرشار از تهدید و فرصت. حکومت سخت کوشید تا مانع دسترسی آنان به اینترنت و گردش آزاد اطلاعات و حضور در فضای مجازی شود. میلیاردها دلار در این راه هزینه کرده و می­کند. ولی حکومت این واقعیت را نپذیرفت که با جبر تکنولوژی نمی­توان مقابله کرد. از آن مهم­تر هنوز نفهمیده که با گلوله نمی­توان این خواسته­ ها را سرکوب کرد.

  9. در باره­ی امنیت نیز فهم دوگانه­ای وجود دارد. حکومت می­گوید، اعتراض و انتقاد به هر شیوه­ای امنیت ملی را به خطر می­اندازد. هر کسی را که فریاد انتقاد و اعتراض سر می­دهد، به جرم برهم زدن امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی به زندان می­اندازد. امنیت ملی از دید حکومت، امنیت لازم و شرایط مناسب برای حفظ و تحکیم مبانی قدرتِ حاکمه و پایداری نظام جمهوری اسلامی و صیانت از ساختار ولایت فقیه و حفظِ اسلام است. از دید معترضان، اعتراض و انتقاد در جامعه­ی امروز ایران، نشانه­ی وجود احساس مسولیت اجتماعی و مسولیت ملی در جوانان و تعهد آنان در برابر ایفای نقش و انجام وظایفی است که هر ایرانی در قبال سرزمین ایران بر عهده دارد. این افراد معتقدند بدون پذیرش حق اعتراض و انتقاد برای مردم و سعی در سرکوب هر فرد معترض و منتقد، نظام اجتماعی از درون فرومی­پاشد. در نتیجه، امنیت ملی از دید معترضان، به معنای وجود فضایی است که در آن منافع ملی ایران و ایرانیان و تمامیت ارضی آن حفظ شود. عواملی که امنیت ملی را به خطر می­اندازد آن نیست که حکومت تصور می­کند. حکومت به جای تلاش در راه ایجاد شرایط مساعد برای تحقق توسعه­ی پایدار ملی با هدف بهبود مستمر کیفیت زندگی مردم و حفظ محیط زیست ایران، اهداف و راهبردهایی را در پیش گرفته که باعث شده سرمایه ­های ملی جذب قلمروهایی شود که ربطی به توسعه­ی ملی ندارد. معترضان می­گویند، تخصیص بخش مهمی از درآمد ملی به اهداف نظامی و غیرنظامی در کشورهای منطقه به بهانه ­ی تأمین امنیت ملی کشور، آن­هم در شرایطی که بخش مهمی از جمعیت در فقر مطلق به سر می­برند، توجیه اخلاقی ندارد. آنان معتقدند، فقر و نارضایتی روزافزون مردم مهم­ترین تهدید برای امنیت ملی کشور است و باعث تشویش افکار عمومی می­شود. معترضان می­گویند، این منتقدان حکومت نیستند که سزاوار بازداشت و محاکمه و زندانی شدن­اند. بلکه مدیران و مسئولانی که نتوانسته و یا نخواسته­اند فقر و نابرابری را ریشه  ­کن کنند و سیاست­ها و راهبردها و روش­هایی را در پیش گرفته­اند که بر نارضایتی مردم دامن زده­است و اختلاس ­گران و رانت­خواران بزرگ­اند که باید محاکمه شوند .در واقع، اینان هستند که امنیت ملی را به خطر انداخته­ اند.

  10. در مورد وضعیت پس از این رخدادها نیز فهم متضادی وجود دارد. حکومت معتقد است که پس از موفقیت در سرکوب، همه چیز به وضع عادی برمی­گردد. یا با عقد قرارداد برجام، تحریم­ها برداشته می­شود و اقتصاد شکوفا می­گردد؛ یا جمهوری اسلامی به بمب اتم به عنوان ابزار قدرت دست می­یابد؛ به هر حال ایران در منطقه هم­چنان پرقدرت باقی می­ماند؛ روابط بین­ الملل با جهان روالی عادی خواهد داشت و با گرایش به شرق و عقد قراردادهای بلند مدت با دو ابر قدرت روسیه و چین، نیاز و وابستگی به غرب کم خواهد شد. در یک کلام، پایداری نظام خدشه­ ناپذیر است. و این اعتراض­ ها چندان اثری نخواهد داشت. معترضان می­گویند، حتی اگر این اعتراضات سرکوب شود، خشم و نارضایتی مردم بیشتر خواهد شد و به آتش­فشانی تبدیل می­شود، آماده­ی فورانی ویرانگر. آنان معتقدند، حتی با برداشته شدن تحریم­ها، اقتصاد شکوفا نخواهد شد، به چند دلیل: افراد ناکارآمدی بر سرکارند که توانایی مدیریت منابع و سرمایه­های کشور (دارایی­ها، ذخائر، منابع طبیعی، درآمد ملی، سرمایه­ی زیست­بومی و سرمایه­ های انسانی و فکری) را ندارند و وضعیت اقتصادی و شاخص­ های اقتصاد کلان از جمله تورم و نقدینگی و رکود و بیکاری و نرخ سرمایه­ گذاری و فرار سرمایه و شاخص فلاکت و نابرابری بدتر خواهد شد؛ با وجود دولت کنونی فضای کسب و کار برای سرمایه­گذاران هم­چنان نامساعد باقی خواهد ماند؛ بر شمار فقرا و کسانی که زیر خط فقر زندگی می­کنند افزوده می­شود؛ بخش تولید و خدمات و کشاورزی نابسامان خواهد ماند؛ حکومت اراده­ای برای مهار و مبارزه با فساد افسارگسیخته ندارد و اتلاف سرمایه­های ملی ادامه خواهد یافت؛ سرمایه ­ی اجتماعی و شالوده­ ی آن که وجود اعتماد میان حکومت و مردم است، ار بین خواهد رفت؛ حکومت به دلیل پافشاری بر اصولی که مدت­هاست کارآمدی خود را در پهنه­ی سیاست و جامعه از دست داده، قادر نیست دست به اصلاحات سرنوشت­ساز اجتماعی بزند و در نتیجه، بر محدود کردن آزادی­های فردی و اجتماعی و نادیده گرفتن حقوق بنیادی مردم پافشاری می­کند و حاضر نیست حقوق زیر را که هر فردی در جامعه­ی مدرن دارد، برای مردم به رسمیت بشناسد: حق انتخاب پوشش، حق انتخاب غذا، حق داشتن حریم خصوصی، حق برخورداری از اینترنت پرسرعت و ارزان، حق ارتباط با دیگران، حق اعتراض، حق آزادی بیان، حق تجمع، حق اطلاع، حق مطالبه­ی شفافیت از حکومت، حق برخورداری از امنیت فیزیکی، امنیت مالی و اقتصادی، امنیت حقوقی و امنیت فکری، حق برخورداری از خدمات پیشرفته­ی آموزشی و درمانی و اداری، و حق توسعه و پیشرفت و در یک کلام، حق برخورداری از یک زندگی خوب. از همه مهم­تر، حکومت برای شنیدن فریادهای مردم گوش شنوا ندارد. در نتیجه، به دلایل فوق، نارضایتی و سرخوردگی و خشم مردم به طرز دم­افزونی بیشتر می­شود و به صورت انبار باروتی منتظر یک جرقه در حالی از دید حکومت پنهان می­ماند که می­تواند پایداری نظام را به طور جدی تهدید کند. پس به دلایلی که ذکر شد، اوضاع آرام نخواهد ماند.

  11.  در مورد سیاست بین­ الملل و سیاست منطق ه­ای نیز فهم معترضان از واقعیت چیز دیگری است. آنان معتقدند در جریان این اعتراض­ ها حضور گسترد­ه­ی ایرانیان خارج از کشور در سرتاسر جهان، افکار عمومی جهانی را به شدت تحت تأثیر قرار داد و اعتراض­های آنان را به گوش مردم جهان، پارلمان­های کشورها و سیاست­مداران و رسانه­ های جهانی رساند و آنان را به اهرم فشاری تبدیل کرد که می­توانند حکومت­های­شان را وادارند در روابط خود با جمهوری اسلامی تجدید نظر کنند. ایرانیان دو تابعیتی بسیاری در پارلمان­های اروپا و کانادا فعال شده­اند و توانسته­اند تحریم­هایی را بر آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی وضع کنند که در سرکوب اعتراض­ های اخیر دست دشته­اند. مهم­ترین آن، تحریم ۱۰ هزار نفر از اعضای سپاه پاسداران در کاناداست. از آن­ مهم­تر، تصمیم به مسدود کردن حساب­های این افراد و سایر مسولان است. طرفداری و حمایت رؤسای حکومت­ها و اتحادیه ­ی اروپا و و رؤسای چند پارلمان در اروپا و دانشمندان و هنرمندان و افکار عمومی جهانیان از معترضان، بی­سابقه بوده است. در شرایطی که طی ۴ هفته­ی اخیر، هیچ رویداد مهم دیگری در جهان رخ نداده که به خبر اول رسانه­ های جهان تبدیل شود، مسائل ایران به طرز بی­سابقه ­ای مورد توجه جهانیان قرار گرفته است و این به نفع حکومت نیست. در نتیجه در زمینه­ی سیاست خارجی، وضع تغییر کرده است. حکومت می­گوید جمهوری اسلامی از آن­چنان اقتداری در داخل و در منطقه و در جهان برخوردار است که چنین اقداماتی تأثیر چندانی نخواهد داشت. سال­هاست که چنین تحریم­ هایی وضع شده و نتوانسته بر نظام خدشه­ای وارد کند. ما به تحریم خو کرده­ایم و می­دانیم چگونه با آن مقابله کنیم. از آن مهم­تر، رویدادهای اوکراین باعث شده اروپا و جهان به نفت ما بیش از پیش نیازمند شوند و برای آنان منافع ملی خودشان مهم است نه پایمال شدن حقوق بشر در سایر کشورها و تجربه نشان داده که در بزنگاه حاضر شده­اند به ما امتیاز دهند. افزون بر آن، افکار عمومی جهانی تحت فشار دشمنان خارجی جمهوری اسلامی همواره بر علیه ما عمل کرده و موفق نبوده است. در نتیجه، این اقدامات و حمایت­ها نمادین بوده و در عرصه­ی عمل از اهمیت چندانی برخوردار نیست.


حال با این فهم دوپاره از واقعیت چه می­توان کرد؟ در شرایطی که میان حکومت و معترضان همدلی وجود ندارد، راه حلی برای برون­رفت کم­هزینه از این وضعیت وجود دارد؟ منطق و عقلانیت به ما می­گوید، بهترین راه برای فهم دیگری­ي متفاوت و دستیابی به درک مشترک و در نتیجه همدلی، گفت و گوست. گفت و گو چند پیش شرط دارد:



  • وجود تمایل برای شناخت و درک عمیق طرف مقابل

  • آمادگی لازم برای دستیابی به همدلی

  • آمادگی لازم برای پذیرش دیدگاه دیگری

  • آمادگی لازم برای تغییر موضع، روش و راهبردها و سیاست­ها



چنین گفت و گویی میان حکومت و معترضان امکان­پذیر است؟ آن هم در شرایطی که این دو در موقعیت همسانی قرار ندارند. حکومت هم قدرت دارد و هم منابع ملی در اختیارش است و هم از اختیارات لازم برای اداره­ی امور کشور برخوردار است. این حکومت است که باید برای شناخت فهم معترضان از واقعیت آمادگی لازم را پیدا کند و بتواند برای حفظ امنیت ملی، دست به اصلاحات ساختاری لازم بزند. معترضان، از این جنس از قدرت برخوردار نیستند. قدرت آنان از جنس دیگری است. آنان با جان خود به میدان آمده­اند و تنها سلاح­شان، همبستگی و شجاعت و پایداری در مبارزه و عزم استوارشان برای پیروزی است. اگر به اعتراض ادامه دهند و اعتصاب به راه افتد و معترضان خاموش به آنان بپیوندند، برای حکومت چه راه حلی جز کشتار وسیع باقی می­ماند؟ اگر با کشتار شمار زیادی از معترضان موفق شود اعتراضات را سرکوب کند، چگونه خواهد توانست پس از آن امور را اداره کند؟ در نتیجه این حکومت است که باید دست به سازش و اصلاحات بزند. جمع کردن بساط گشت ارشاد و پلیس اخلاقی و لغو قانون حجاب اجباری و حذف نظارت استصوابی و انحلال شورای نگهبان و کم کردن فشارهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی بر مردم و آزادسازی دسترسی به اینترنت و تغییر سیاست منطقه­ای و بین­المللی مواردی از این دست، شاید شدنی باشد. ولی ریشه اعتراضات در فقر و نابرابری و فساد نهادینه شده و ناکارآمدی دولت در مدیریت منابع و وجود سازمان­های پراکنده و متعدد منابع خوار خارج از قلمرو نظارت دولت و تحت حمایت نهاد رهبری و نفوذ گسترده­ی سپاه پاسداران در عرصه­ های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و امنیتی کشور و نهادهایی مانند بسیج و امثال آن است. با وجود دولت کنونی و نبود شایستگی حرفه­ای در افرادی که اداره­ی وزارت­خانه­ها را بر عهده دارند، و وجود منافع مستقر بسیار در حکومت برای حفظ وضع موجود، حکومت چگونه می­تواند این مسائل و چالش­های مهم را از میان بردارد؟. حکومت دایره­ی انتخاب افراد را برای تصدی امور آن­چنان تنگ کرده است که افراد شایسته و کارآمدی در این دایره باقی نمانده است که جایگزین مدیران موجود شوند. به سخنی کوتاه، اصلاح امور در ساختارهای موجود با هدف از بین بردن ریشه ­های نارضایتی عمومی، چندان آسان به نظر نمی­رسد.

 





[1] Daniel Lerner. (1958). The Passing of Traditional Society: Modernizing the Middle East. New York Free Press.




[2] empathy




 

بنیاد آینده‌نگری ایران



جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ / Friday 27th December 2024

دکتر شهیندخت خوارزمی

+ فهم دوپاره از واقعیت  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ دغدغه زندگي خوب  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ تفكر توسعه‌خواهي  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ تکنولوژی‌های نوین و سرنوشت بشر  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ غربت علوم انسانی شاه کلید توسعه نیافتگی.  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ ماهیت و میراث فکری «آلوین تافلر» در گفت‌وگو با دکتر شهیندخت خوارزمی  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ خوارزمی: تافلر کمک می‌کند در دنیای پرخشونت مأیوس نشویم  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ الوین تافلر را بهتر بشناسیم  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ پیشگفتار شوک آینده  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ فرهنگ‌سازی در بانکداری الکترونیک از زبان دکتر شهیندخت خوارزمی  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ غربت علوم انسانی شاه کلید توسعه نیافتگی  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شهیندخت خوارزمی: چرا شکوه فلسفی گذشته را نداریم؟/ هنوز در تعطیلات تاریخ به سر می‌بریم  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شهین دخت خوارزمی: دکتر شکرخواه بنیانگذار روزنامه نگاری آنلاین است  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ منشور حقوق شهروندی اگر آینده نگر نباشد، چگونه می‌تواند از...  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ وظیفه اخلاقی دولت  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ حقوق شهروندی منشوری تکنولوژی‌بنیان و انسان‌محور می‌طلبد   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ جنگ آینده، جنگ جذب نیروی انسانی خلاق و توانمند است  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ اعلامیه جدید حقوق بشر در فضای مجازی   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ نقش شرکت‌های غول‌پیکر در جنگ سرد  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ استفاده از فضای مجازی، راهکار دورزدن تحریم‌هاست   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ داشتن اندیشه‌ای روشن  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شهیندخت خوارزمی: تافلر انقلاب هوش را پیش بینی نکرد   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ جنگ آینده، جنگ جذب نیروی انسانی خلاق و توانمند است   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ کیفیت زندگی و شاخص‌خوشبختی  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ هيچگاه به استقبال روابط عمومي الکترونيک نرفته ايم  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شؤن انسانی در فضای مجازی - عرصه‌ای برای تحقق آرمان­های بشری  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ خلاقیت: نفرین یا موهبت؟ نوید و نگرانی دنیای معاصر  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ آینده؛ ادامه گذشته نیست  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شهيندخت خوارزمي: تغيير در پاراديم هاي ذهني وظيفه رسانه هاي فرهنگي است  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ رسانه‌ها و تغيير در پاراديم‌هاي ذهني  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ دکتر شهیندخت خوارزمی:دکتر معتمدنژاد و دغدغه های جامعه اطلاعاتی  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ انسان به كجا مى رود؟  دکتر شهیندخت خوارزمی



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995