Iranian Futurist
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
محیط زیست
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


پاراديم شيفت؛ الزام توسعه

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Facebook Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[2007-09-13]   [ دکتر شهیندخت خوارزمی]

روندهای سرنوشت ساز جامعه را خواه در جهت تسريع و تسهيل فرايند توسعه و يا ستيز با آن، انسان‌های خاص رقم می‌زنند.

در انسان، رفتارها و تصميم‌ها و راه‌حل‌هايی که برای مسائل انتخاب می‌شوند، از نظام فکری، مدل ذهنی و به بيانی ديگر، از پاراديم حاکم بر ذهن فرد تاثير می‌پذيرند.

با اين فرض می‌توان چنين استدلال کرد که اگر در جامعه‌ای به رغم وجود منابع سرشار و شرايط مناسب، توسعه‌ای رخ نمی‌دهد، ريشه و علت را بايد در زير‌ساخت فکری و نوع نگاه حاکمان، تصميم‌گيران، سياست‌گذاران، قدرت‌ورزان و مديران جامعه جستجو کرد.

به همان تعبير، اگر در جامعه‌ای ديگر، به رغم کمبود منابع و وجود شرايط نامساعد، توسعه پرشتاب رخ می‌دهد، علت آن نيز نوع نگاه و نظام فکری و پاراديم ذهنی [رسانه‌ها و تغيير در پاراديم‌هاي ذهني] افراد مذکور است.

در سطح خرد نيز اين استدلال پابرجاست. اگر در فضای کسب و کار نامساعد، بنگاه اقتصادی و يا سازمانی با آهنگی مناسب رشد می‌کند و حضور خود را حتی در بازارهای پر‌رقابت جهان تضمين می‌کند، بدون شک پاراديم‌های ذهنی رهبر سازمان و مديران ارشد، نقشی تعيين‌کننده دارند و کندی آهنگ رشد و توسعه در بنگاه اقتصادی ديگر، با وجودِ شرايط و فضای کسب و کارِ مساعد، معلول پاراديم‌های ذهنی نه چندان توسعه‌خواهِ رهبر سازمان و نظام فکری نامناسب مديران ارشد آن سازمان است.

بدين ترتيب شايد بتوان ادعا کرد که زير‌ساخت فکری حاکمان، تصميم‌گيران، سياست‌گذاران و مديران جامعه عامل مهم توسعه آن جامعه به شمار می‌آيد.

اصطلاح پاراديم (paradigm) توسط ادگار مورن، فيلسوف فرانسوی و توماس کوهن، انديشمند امريكايي و صاحب نظر در تاريخ علم، مطرح شده است.

معنای لغوی پاراديم، الگو و نمونه است كه برای نخستين بار در کتاب مقدس، انجيل در عنوان آيه‌ای با نام Paradigmata به کار می‌رود.

ادگار مورن، نخستين کتاب از مجموعه ارزشمند خود را Paradigm Perdue نام نهاده است.

شادروان علی اسدی، انديشمند معاصر ايرانی، برای پاراديم، معادل فارسی سرمشق را برگزيده است.(2)

کوهن، پاراديم را مجموعه‌ای از مفاهيم، ارزش‌ها، ادراک‌ها و کاربست‌های مشترک يک اجتماع می‌داند که بينش خاص اعضای آن اجتماع را درباره واقعيت شكل می‌دهد و بر اساس آن، اجتماع خود را سازمان می‌دهد و جهان پيرامون را تعبير و تفسير می‌کند.
از آن پس، پاراديم در معانی گوناگونی مورد استفاده قرار گرفته است.(3) و (4)

آرتور بارکر (1993) نظريه کوهن درباره پاراديم شيفت را در تبيين نوآوری در کسب و کار به کار برده است.(5)

در اين مقاله، پاراديم مدلی ذهنی تعريف می‌شود که نوع تفکر و الگوی رفتار را شکل می‌دهد و خود در جريان زندگی فرد و در تعامل او با محيط پيرامون و متأثر از تجربه‌های وجودی شخص شکل می‌گيرد، تغيير می‌کند، تقويت می‌‌شود و اگر برای فرد کار ساز شود‌، در ژرف‌ترين لايه‌های ذهنش مستقر می‌شود.

ولی چنانچه مسئله ساز شود، تغيير می‌کند و جای خود را به پاراديمی می‌دهد که برای فرد کار ساز و مؤثر باشد. در نتيجه می‌توان گفت که مدل ذهنی و پاراديم آموختنی است و تغيير پذير.

انگيزه‌های گوناگون، کار ساز بودن پاراديم‌ها را رقم می‌زنند. گاه پاراديم ذهنی خاصی در يک فرد، تحت تأثير انگيزه‌ای چون کسب قدرت کار ساز می‌شود و همان پاراديم در فردی ديگر تحت تأثير انگيزه‌هايي متعالی چون خدمت در راه تعالی و توسعه جامعه فعال می‌شود.

بدين ترتيب، ترکيب نوع پاراديم و نوع انگيزه است که تعيين می‌کند فرد در عالی‌ترين جايگاه قدرت و اقتدار در جامعه، در راه توسعه و پيشرفت جامعه گام بردارد و يا صرفاً در راه تحکيم مبانی قدرت خود و يا گروهی که به آن تعلق دارد، تلاش کند.

براساس فرض‌های فوق، اگر قرار است در ايران و در سازمان‌های کشور، تحولی پايدار و توسعه جو رخ دهد، پاراديم‌های توسعه ستيز و تحت سلطه انگيزه قدرت، بايد جای خود را به پاراديم‌های توسعه‌خواهی بدهند که از انگيزه خدمت در راه توسعه ملی نشأت می‌گيرند.

اين فرايندِ پاراديم شيفت، کُند و بس دشوار ولی ضروری است. و البته به رهبری و مديريت خردمندانه نياز دارد. بدون آن کوشش‌های عالمانه و دلسوزانه افراد و سازمان‌ها در راه بهبود وضع موجود، اثری عميق و پايدار نخواهد داشت.

به بيانی ديگر، برای دستيابی به توسعه پايدار، چاره‌ای نيست جز تحول پاراديم‌های دست کم دو گروه از افراد زير:

• کسانی که اختيار و قدرت مديريت بر منابعِ کشور را در سطح کلان در دست دارند و سرنوشت نسل کنونی و نسل‌های آينده را رقم می‌زنند.

• رهبران و مديران ارشد سازمان‌های دولتی و خصوصی در همه بخش‌های اقتصادی و غير اقتصادی کشور.

اگر سازمان‌های متولی توسعه مديريت، می‌خواهند در چارچوب رسالت و مأموريت خود به رفع موانع توسعه در کشور کمک کنند، بهتر است در دو قلمرو زير نيز فعال شوند و يا فعال‌تر برخورد کنند:

• مجهز کردن مديران - در بخش خصوصی و در سازمانهای دولتی - به پاراديم‌ها و مدل‌های ذهنی و الگوهای فکری که به آنان کمک کند در فضای بحران خيز و پر تلاطم و نامطمئن جامعه، با عزمی استوار و با چشم اندازی روشن، سازمان خود را به گونه‌ای اداره کنند که ضمن تأمين منافع سازمان، به توسعه صنعت و اقتصاد کشور نيز کمک کند.

• حرکت هوشمندانه و خردمندانه در راه حاکم کردن پاراديم‌های متعالی بر فرايند تصميم‌گيری و سياست‌گذاری کشور.

انجام اين دو وظيفه مستلزم آن است که بر رهبری سازمان متولی توسعه مديريت نيز نگاهی متعالی حاکم باشد. وگرنه ذات نايافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش.
حال بدنيست نگاه کوتاهی داشته باشيم به پاراديم‌هايي که راه را برای تحول توسعه‌ای جامعه هموار می‌سازند.

پاراديم‌های متعالی

پاراديم‌های متعالی، پاراديم‌هايی هستند که در فضای پيچيده و پر ابهام جهان امروز، به اتخاذ تصميم‌ها و يافتن راه‌حل‌هايی می‌انجامند که به تحول و توسعه و پيشرفت مستمر سازمان و جامعه کمک خواهد کرد. برخی از اين پاراديم‌ها نقشی بنيادين و محوری دارند، از جمله پاراديم‌های مربوط به سه عنصر اصلی حيات اجتماعی انسان معاصر: انسان – طبيعت – تکنولوژی. از اين رو، در معرفی مهم‌ترين پاراديم‌های متعالی‌، در صدر فهرست زير قرار دارند.

نگاه انسانی:
خلاء نگاه انسانی و بی‌توجهی به انسان در سياست‌گذاری‌ها و تصميم‌گيری‌های دولت‌ها و سازمان‌ها، رنج‌هايي جبران نشدنی بر بسياری از مردمان جهان تحميل کرده است. رنج‌هايي که در شأن جامعه بشری در قرن 21 نيست و شرح آن‌ها در اين نوشته نمی‌گنجد.

نگاه انسانی را در ساده‌ترين و در عين حال ژرف‌ترين معنای مديريتی می‌توان چنين تعريف کرد: در هر تصميمی که می‌گيريم، اولويت با انسان است.

درک روزافزون اهميت و جايگاه انسان در سازمان و نقش انکارناپذير سرمايه‌انسانی در توسعه و پيشرفت سازمان و جامعه، نگاه انسانی را به ويژگی مهم رهبران و مديران تبديل کرده است.

توجه به انسان‌ها و درک پيچيدگی‌های رفتاری و شخصيتی آنان و اولويت قائل شدن به مسائل انسانی در تصميم‌گيری‌ها و سرمايه‌گذاری در توسعه انسانی، از جلوه‌های اين نگاه به شمار می‌روند.

تفکر زيست محيطی:
تحقيقات فضايي تا کنون نتوانسته‌اند برای سکونت‌گاه انسان جايگزينی بيابند. فعلاً کره زمين مجبور است تنها سکونت‌گاه بيش از 6 ميليارد انسان باشد.

بي‌خردی نسل‌های گذشته و نسلِ کنونی انسان، به اين سکونت‌گاه جايگزين نشدنی، آسيب‌های جدی وارد کرده است.

آسيب‌هايي که به نظر می‌رسد تا آينده‌ای نزديک قابل جبران نباشند. اثر گرمخانه‌ای و بالا رفتن درجه حرارت هوا به دليل آلاينده‌های حاصل از سوخت‌های فسيلی خود نگرانی حل نشده بزرگی بود و پژوهش‌های جديد نگرانی ديگری را بر آن افزود.

پديده ای مغاير با آن: کاهش ميزان جذب نور خورشيد در زمين ( global dimming) (6) و کم شدن ميزان تبخير آب و در نتيجه کاهش بارندگی و خشکسالی‌های مرگبار و مصيبت زا.

يافته‌های پروژه تحقيقاتی مالديو نشان می‌دهد علت آن نوع ديگری از آلاينده‌هاست. و از آن بدتر، کاهش آلاينده‌های عامل گرم شدن کره زمين، آن را تشديد می‌کند.

معمايي غامض که اگر حل نشود، در آينده‌ای نزديک ساکنان کره زمين را با تهديدهايي جدی چون به زير آب رفتن شهر‌ها و جزيره‌ها و مناطق بسيار، خشكسالي‌های شديدتر، آتش‌سوزی جنگل‌ها و وقوع سيل و... پی‌آمدهای مصيبت بار بسياری مواجه خواهد ساخت.

از سوی ديگر، با از دست رفتن گونه‌های پر ارزش جانوری و گياهی، که تعادل زيست‌بومی کره زمين را تأمين می‌کرده‌اند، پاسداری از تنوع زيست محيطی به چالش مهم جامعه بشری تبديل شده است.

شکی نيست که صنعت با به کارگيري کاربست‌های نادرست، نقش مهمی در تخريب محيط زيست داشته است. از اين رو طبيعی است که انتظار رود در بازسازی و حفظ محيط زيست و پاسداری از ميراث موجود تنوع زيست محيطی نقشی فعال ايفا کند.

به اين دليل است که مسؤليت زيست محيطی به مسؤليت مهم مديران و سازمان‌ها تبديل شده است و سازمان‌های غيردولتی بسياری به ويژه در سطح بين‌المللی در اين مورد بر سازمان‌ها فشار وارد می‌آورند.

ولی تا اين امر به پاراديم و الگوی تفکر مديران تبديل نشود‌، نمی‌توان انتظار داشت که با زور قانون و اعمال مقررات بتوان اين نقش حياتی را جا انداخت.

از آن مهم‌تر، تفکر زيست محيطی نگاه فرد را به زندگی تغيير می‌دهد [روزنامه‌نگاری زیست‌محیطی] و به فرد کمک می‌کند رابطه خود را با طبيعت، از نو و به گونه‌ای ديگر تعريف کند و از اين طريق جايگاه خود را در هستی باز ‌شناسد.

با چنين پاراديمی است که تعادل از دست رفته وجودی انسان نيز از نو برقرار می‌شود و انسان به جايگاه اصلی خود در رابطه با طبيعت باز می‌گردد: به جای تقابل با طبيعت و سعی در استثمار مواهب طبيعی، آن هم به هر قيمت، خود را جزيي جدايی‌ناپذير از طبيعت تلقی می‌کند و آسيب به آن را آسيب به هستی خود و آسيب به وجود خود می داند.

خرد تکنولوژيک:
تکنولوژی با نفوذ گسترده و تحول پرشتاب خود‌، به مهم‌ترين عامل تحول زندگی انسان تبديل شده است. ولی ذاتی دوگانه دارد. شمشيری است دولبه که هم می‌تواند زندگی انسان را به طرزی باور نکردنی بهبود بخشد و هم قادر است آن را نابود سازد. (7)

مديريت بر آن به خرد نياز دارد. لازمه اين خرد شناخت عميق و درک درست مفهوم تکنولوژی و شناخت روندها و قلمروهای تحول آن است. به ويژه قلمروهايی از تحول تکنولوژی که گسست آفرين‌اند. در اين ميان حوزه‌هايی چون ICT و ژنتيك و نانو و ترکيب‌های شگفت انگيز آنان، از جايگاه خاصی برخوردارند.(8)

ولی نکته مهم آن است که هر دم رشته جديدی در عرصه علم و تکنولوژی ظاهر می‌شود و از آن مهم‌تر، تکنولوژی‌ها و محصولات تکنولوژيک با چنان شتابی منسوخ می‌شوند که انسان به دشواری می‌تواند خود را با آهنگ آن همگام سازد.

در نتيجه، در زندگی شخصی و در سازمان، همواره با تصميم دشوار حفظ سطح تکنولوژيک موجود و يا ارتقای آن مواجه هستيم.

بدترين واکنش آن است که در برابر وسوسه پرتوان همگامی با شتاب نوشدن تکنولوژی تسليم شده و بدون تأمل و ارزيابی دقيق و توجه به نيازهای واقعی، تکنولوژی و محصول جديد را جذب کنيم و يا به عکس، از ترس ناتوانی در همگامی، با توسل به مکانيسم‌ها دفاعی چون انکار و رد و توجيه‌های ديگر، چشم خود را به روی اين تحولات ببنديم.

خرد تکنولوژيک حکم می‌کند که واقع بينانه و با شناخت عالمانه، همگام با اين تحولات در توانمند سازی و ظرفيت سازی خود و افرادی که با ما کار می‌کنند و سازمان و جامعه سرمايه گذاری کنيم.

تفکر جهانی:
امروزه مديران با مسائلی مواجه‌اند که ماهيتی جهانی دارند. يعنی عناصر تشكيل‌دهنده و عوامل اثرگذار بر آنها، در خارج از مرزهای ملی قرار دارند.

تصميم گيری درباره اين نوع مسائل، بدون شناختِ اين عناصر و عوامل و از آن مهم‌تر، بدون فهم ِ رويدادهای اثر گذار جهانی و تحليل روندهای تحول و درک ِ پيچيدگی‌های محيط جهانی و بدون توجه به قواعد بازی حاکم بر روابط بين‌الملل‌، ريسک بالايي را بر سازمان و جامعه تحميل خواهد کرد.

تفکر جهانی چنين حکم می کند: " جهانی بينديش و محلی عمل کن ". اين بدان معناست که بر تصميم‌ها و اقداماتِ ما در همه سطوح از سطحِ شخصی و سازمانی و محلی تا سطحِ ملی، بايد تفکر جهانی حاکم باشد.

تفکر يكپارچه‌نگر:
ماهيت بسياری از مسائل، ميان‌-‌سازمانی و ميان-‌حکومتی شده است. يافتنِ راه‌حلِ مناسب برای اين مسائل‌، مستلزم همکاری و هماهنگی يکپارچه ميان چندين سازمان و گاه چندين حکومت است.

بدون تفکر يکپارچه نگر‌، برای چنين مسائلی راه حلهايی انتخاب می‌شود که نه تنها اين مسائل را حل نمی‌کند، بلكه ضمن اتلاف منابع، به خلق مسائل تازه‌ای منجر خواهد شد که حل آن‌ها دشوارتر خواهد بود.

با تفکر يکپارچه نگر است که زمينه برای تبديل اختلاف نظرها و نگاه‌های جزيره‌ای خطرناک و تفرقه‌انگيز، در سطوحی چون هيات دولت و هيات مديره، به فضای فکری مناسب برای همکاری و سينرژی فراهم می‌شود و در چنين فضايی، ايده‌ها و راه حل‌های خلاق شکل می‌گيرد.

اين تفکر، در مورد مسائلی که حل آن‌ها به همکاری و هماهنگی چندين فرد و يا چندين سازمان و يا چندين حکومت نياز داشته باشد‌، خودمحوریِ افراد و سازمان‌ها و حکومت‌ها را به مسئله محوری تبديل می‌کند و شرايط را برای شکل‌گيری و بروز راه حل‌های مناسب و خلاق فراهم می‌سازد. نبود تفکر يکپارچه‌نگر، باعث شده عدم همکاری افراد و سازمان‌ها و حکومت‌ها و يا دست نيافتن به هم رأيی در سطوح بالای سازمانی و ملی، باعث اتلاف منابع و سرمايه‌های ملی بسيار شود. (9)

تفکر فرهنگی و تفکر چند فرهنگی :
تفکر فرهنگی در ساده‌ترين معنا‌، يعنی آگاهی به اهميت فرهنگ و شناخت ماهيت و تأثير آن بر زندگی فردی و سازمانی.

تفکر ميان فرهنگی، به معنای پذيرش اين واقعيت است که فضای ارتباطی زندگی فردی و سازماني از ترکيب افرادی تشكيل شده که متعلق به فرهنگ‌هايی هستند متفاوت با فرهنگ بومی‌مان و برای تنظيم روابط خود و سازمان‌مان با آنان چاره‌ای نداريم جز اين که نخست، تفاوت‌های فرهنگی خود با آنان را بشناسيم.

از آن مهم تر، اين تفاوت‌ها را بپذيريم و به آن احترام بگذاريم. اين دو تفکر به دلايل زير برای مديران بيش از پيش اهميت يافته اند :

1- فرهنگ زاييده رابطه سه‌گانه و متعامل انسان - طبيعت - تکنولوژی است
با از دست رفتن تعادل پويا و ارگانيک ميان اين سه پايه حياتِ فردی و اجتماعی انسان در جريانِ فرايندِ پرشتابِ توسعه تکنولوژيک‌، به ويژه در دهه‌های اخير‌، نقش و اهميت فرهنگ دو چندان شده است. با کمک فرهنگ می‌توان اين تعادل را از نو برقرار کرد.

2- فرهنگ بستری است که در آن الگوهای فکری و رفتاری انسان شکل می‌گيرد. برای درک افکار و رفتارهای افراد، لازم است فرهنگ حاکم شناخته شود.

3- امروزه مرزهای متداول ميان فرهنگ و اقتصاد کم‌رنگ شده و در حال محو شدن است. مديريت پديده‌های اقتصادی بدون تفکر فرهنگی دشوار خواهد بود.

4- .پديده‌های اقتصادی به شدت تحت تأثير فرهنگ قرار دارند. در جهان ديجيتالی‌شده کنونی، [جنبه‌ ديجيتال فرهنگ] کسب و بهبود مزيت رقابتی بدون استفاده از کالاها و خدمات فرهنگی ممکن نيست.

5- جهانی شدن فعاليت‌ها باعث شده ترکيب ذي‌نفعان – مشتريان، سهامداران، کارکنان و رقبا – چند فرهنگی شود.

6- از مديران انتظار می‌رود در کنار مسؤليت‌های اقتصادی خود در قبال بنگاه، نسبت به حفظ و اعتلای ميراث فرهنگی جامعه خود و جامعه بشری نيز حساس باشند و به اهميت حياتی تنوع فرهنگی به عنوان مهم‌ترين ميراث و دستاوردِ جامعه بشری، اعتقاد داشته باشند.

تفکر علمی :
در جهان امروز، هم محيط فعاليت شرکت‌ها و سازمان‌ها، پر ابهام و بحران خيز شده و هم مسائل به طور روز افزونی پيچيده شده‌اند. به اين معنا که عوامل تشكيل‌دهنده و عناصر اثرگذار بر آنان، از تنوع و تکثر حيرت‌انگيزی برخوردار شده‌اند. در چنين شرايطی‌، تصميم گيری و راه‌حل‌يابی برای اين مسائل بيش از پيش دشوار شده است.

از سوی ديگر، ريسک تصميم‌ها و راه‌حل‌‌های نامناسب و غلط نيز بالا رفته است. افزون بر آن، از مديران انتظار می‌رود بيش از گذشته در برابر ذي‌نفعان معمول و ذي‌نفعان نوظهور خود پاسخگو باشند. اين امر خود بر ريسک اشتباه می افزايد.

از سوی ديگر، انقلاب ارتباطات و اطلاعات، پديده انفجار دانش و اطلاعات را در ابعاد شگفت‌انگيزی بر ما تحميل کرده‌ است. [معرفي 19 سايت بين‌المللي ارتباطات]

امروزه نه تنها در باره هر موضوعی اطلاعات بيش از حد نياز در اختيار ماست‌، بلکه خزانه دانش و معرفت بشری از آغاز تاريخ تا لحظه‌ای که معرفتی جديد به هر شكلي که عرضه می‌شود، ارزان‌تر و به مراتب راحت‌تر از آن چه تصور شود، در دسترس ما قرار می‌گيرد.

افزون بر آن، سخت افزارها و نرم افزارهای بسيار پيشرفته اطلاعات و ارتباطات، انسان را از کار دشوار و وقت‌گير و بسيار تخصصیِ جستجو و جمع آوری اطلاعات و پردازش و تحليل و استنتاجِ آن رها ساخته‌اند.

در نتيجه، کافی است مدير به تفکر علمی و روش علمی مجهز باشد تا بتواند ضمن مقابله با تهديد جدی ريسک بالای تصميم‌های غلط و راه‌حل‌های نامناسب، از فرصت‌های موجود نيز به خوبی استفاده کند.

از آن مهم‌تر، دانش و اطلاعات و آگاهی خود را در‌باره موضوع‌های مربوط به کار و حرفه خود، به طور مستمر نو سازد.

به هر حال، تفکر و نگاه علمی به فرد کمک می‌کند بدون شناخت علمی و بدون اطلاعات معتبر و بدون تحليل علمی رويدادها و مسائل دارای اهميت استراتژيك، به داوری، تصميم‌گيری و انتخابِ راه حل دست نزند. (10)

تفکر شبکه‌ای :
روابط ما با ديگران بيش از پيش در فضاهايی جريان دارد که از ساختار شبکه‌ای برخوردارند. به ويژه سازمان‌هايی که وارد بازارهای بين‌المللی و عرصه‌های جهانی شده‌اند، بيشتر با شبکه‌هايی از افراد و سازمان‌ها سروکار دارند. در فضای شبکه ای نمی توان با تفکر سنتی، منافع فردی و سازمانی و ملی را تأمين کرد.

تفکر سنتی برای ساختارهای سلسله مراتبی مناسب است. در ساختار سلسله مراتبی، رابطه ميان افراد بر اساس سلسله مراتبی از قدرت شکل گرفته است.

فرد و يا گروهی که در رأس هرم قدرت قرار دارند، نظر و سليقه و ارزش و اعتقاد و قانون خود را بر کل ساختار حاکم می‌كنند.

در نتيجه، تفاوت‌های فردی بر اساس اصل تبديل کثرت به وحدت ناديده گرفته شده و حتی محکوم می‌شوند. ولی در شبکه، افراد درست مانند گره‌گاه‌های شبکه عصبی و يا غده‌ها در ريزوم، با يكديگر ارتباط برقرار می‌کنند.

در چنين فضايی معمولاً سلسله مراتب قدرت وجود ندارد. همه در کنار هم و طبق اصل پذيرش و احترام به تفاوت‌ها، با يكديگر در ارتباط‌اند. در عرصه‌های ملی و بين‌المللی، با تفکر شبکه‌ای بهتر می‌توان منافع فردی – سازمانی - ملی را تأمين کرد.

مسؤليت اجتماعی :
هر جامعه‌ای مسائل اجتماعی خاص خود را دارد. بنگاه اقتصادی و به طور کلی صنعت‌، پاره سيستمی است از نظام اجتماعی و با کل جامعه رابطه‌ای ارگانيک دارد.

مدير بنگاه اقتصادی و مديران به طور کلی نه تنها مسؤليت اقتصادی دارند و موظفند اهداف اقتصادی سازمان خود را محقق سازند، بلکه در قبال جامعه خود نيز مسؤليت اجتماعی دارند. به اين معنا که نمی‌توانند نسبت به مشكلات اجتماعی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، بی‌توجه باشند.

مسؤليت اجتماعی مديران حکم می کند که ضمن حساس شدن به پی آمدها و آثار اجتماعی فعاليت‌های خود، حل و يا کمک به حل معضلات اجتماعی جامعه را در دستور کار خود قرار دهند. مسؤليت اجتماعی نيز بايد به پاراديم و الگوی تفکر تبديل شود تا به شيوه‌ای اثربخش در فعاليت‌های مديران بازتاب يابد.

مسؤليت اخلاقی:
دانشگاه سازمان ملل در سال پايانی قرن بيستم ( 1999) يک نظر‌خواهي جهانی انجام داد که هدفش شناسايی چالش‌های جامعه بشری در ورود به قرن بيست و يکم بود. نتايج اين نظر‌خواهی فهرستی است از مهم‌ترين چالش‌ها.

فساد حکومت‌ها و دولت‌ها به عنوان چالش مهم قرن بيست و يکم تلقی شده است. از ده سال پيش به اين سو‌، سازمان شفافيت بين‌الملل (Transparency International) که سازمانی است غير‌انتفاعی، به اتکای داده‌های معتبرِ چندين سازمان و مؤسسه بين‌المللی و پژوهشی جهان و بر اساس يک متدولوژی در حال تکامل، هر ساله عملکرد اخلاقی کشورها را با توجه به شاخص فساد که آن را CPI (Corruption Perception Index) می‌خواند، ارزيابی کرده و کشورها را رتبه‌بندی می کند.(11)

اين سازمان و چندين سازمان غيردولتی ديگر معتقدند که فساد مهم‌ترين مانع توسعه کشورها است و منابع توسعه ملی را از اهداف توسعه دور ساخته و مانع تحقق اين اهداف می شود.

به اين دليل اين سازمان‌ها تلاش دارند که شناخت و مبارزه با فساد را در دستور کار دولت‌ها و از آن مهم‌تر در دستور کار سازمان‌ها، به ويژه بنگاه‌های اقتصادی قرار دهند و مديران را به مسؤليت‌های اخلاقی خود آگاه سازند و بر آنان برای تلاش در راه مبارزه با فساد، فشار وارد آورند.

چند سالی است که ايران نيز در ليست رتبه بندی سازمان شفافيت بين‌الملل قرار دارد و در آخرين گزارش اين سازمان که در سال 2006 منتشر شده، و نيز در گزارش سال قبل از آن، امتياز ايران 9/2 ( از 10 امتياز ) و رتبه آن در ميان 144 کشور 87 ام شده است.

هر قدر نمره کشوری بالاتر باشد، نشان از سلامت اخلاقی آن کشور دارد و سالم‌ترين کشور، رتبه يک و فاسدترين کشور رتبه 144 را دارد.

با توجه به اين وضعيت به نظر می‌رسد که لازم است مسؤليت اخلاقی نيز در مديران به پاراديم تبديل شود تا بتوانند به کاهش فساد در جامعه کمک کنند.

برخی معتقدند تأمين رضايت مشتری و کارکنان نيز مقوله‌ای است که در معنای متعاليش، بايد مسؤليت اخلاقی مديران تلقی شود.

پاراديم کيفيت زندگی:
هر کوششی اگر به بهبود کيفيت زندگی خود و ديگران منجر نشود‌، بی‌معناست‌. غايت و هدف نهايی همه تلاش‌ها آن است که کيفيت زندگی‌مان رو به بهبود باشد. در واقع مهم‌ترين وظيفه دولت نيز تأمين زندگی با کيفيت برای همه مردم است.

سال‌هاست که پاراديم کيفيت زندگی به راهنمای سياست‌گذاری و برنامه‌ريزی‌های کلان و خرد در کشورهايی چون کانادا و کشورهاي اسکانديناوی تبديل شده است. اين کشورها در همه رتبه‌بندی‌های جهانی از جمله کيفيت زندگی در صدر جدول قرار دارند.

انگلستان مدتی است که برنامه توسعه پايدار خود را بر مبنای پاراديم کيفيت زندگی تنظيم کرده و سعی دارد آن را از سطح مديريت شهری به بالا اجرا کند.

در اين کشورها، عملكرد سازمان‌ها و دولت بر مبنای شاخص کيفيت زندگی ارزيابی می شود.

اين شاخص به مرور زمان تکامل يافته و هم اکنون شاخص‌های بسياری برای سنجش کيفيت زندگی در سطوح مختلف تدوين شده است.

از جمله شاخص کيفيت زندگي (EIU (Economist Intelligence Unit Quality of Life Index
که در سال 2005 تعداد 111 کشور را رتبه بندی کرده است. ايران در اين رتبه بندی مقام 88‌ام را کسب کرده است.

به هر حال، تبديل کيفيت زندگی به پاراديم و فرهنگ همگانی‌، و از آن مهم تر به پاراديم حاکمان‌، سياست‌گذاران و مديران، بسياری از آسيب‌های فردی و اجتماعی موجود جوامع را کاهش خواهد داد، به ويژه در شرايطی که تحولات پرشتاب تکنولوژی تعادل‌های موجود را به هم ريخته و زندگی انسان را با ابهام‌ها و آشفتگی‌ها و بحران‌های نوظهوری مواجه ساخته است.

در چنين شرايطی، دولت، سازمان‌ها و مردم، بايد فلسفه وجودی و اهداف خود را در چارچوب پاراديم کيفيت زندگی، از نو تعريف کنند.

در ميان پاراديم‌های متعالی، سه پاراديم تفکر سيستمی و تفکر آينده‌نگری و تفکر استراتژيک را به دليل اهميت خاص‌، با تفصيل بيشتری بررسی خواهيم کرد. البته تفکر استراتژيک به عنوان زير مجموعه تفکر آينده‌نگری معرفی خواهد شد.

تفکر سيستمی:
ادبيات نظريه سيستمی و تفکر سيستمی آن چنان غنی و پربار است که در اين فرصت کوتاه نمی‌توان به انتخابی سنجيده دست زد در اين مقاله سعی می‌شود انديشه‌هايی از نظريه سيستم‌ها و ادبيات تفکر سيستمی معرفی شوند که به موضوع بحث ارتباط بيشتری دارند.

نظريه سيستم‌ها به ما چنين می‌گويد، هر سيستمی از جمله سيستم‌های اجتماعی که در آن انسان حضور دارد- مانند سازمان - با سيستمهای بزرگتری که آن‌ها را احاطه کرده اند - نظير جامعه ملی و جامعه جهانی - در تعامل قرار دارند: هم بر سيستم بزرگتر اثر می گذارند و هم سرنوشت آنها متأثر از عملكرد و رفتار سيستم‌های کلان است.

سيستم‌های اجتماعی از نوع سيستم باز بوده و در عاليترين و پيچيده‌ترين سطح سيستم‌ها قرار دارند. سيستم باز با محيط خود اطلاعات و انرژی مبادله می‌کند و به کمک مکانيسم بازخورد در باره اشتباه و رفتار غلط خود مطلع می‌شود و خود‌آگاهانه آن را اصلاح می‌کند. به اين علت است که سيستم‌های باز- هم چون انسان و سازمان - از توانايي بالايی برای يادگيری و توسعه مستمر و تعالی برخوردارند.

طبق نظريه سيستم‌ها، در دنيای پيچيده ما: طبق قانون اول نيوتون، هر عملی واکنش‌های بسيار و آثار گوناگونی پديد می‌آورد، ولی تعداد کمی از اين آثار آشکار و زيباست. بهترين مثال آن انداختن سنگی است بر درون استخر ؛ امواجی زيبا و قابل ديدن پديد می آورد که زود محو می شوند.

ولی تغييرات نامريی و پايداری نيز ايجاد می شود. از جمله، بخشی از انرژی حرکت موج‌های آب به هوا انتقال می‌يابد و حرکتی مکرر ولی جزيی در هوا پديد می‌آورد که باعث تغيير آب و هوا و انتقال ملکول‌های آب به هوا می‌شود. در عين حال، صدا و شوکی که در استخر ايجاد شده، زندگی موجودات زنده‌ای را که در استخر زندگی می‌کنند تحت تأثير قرار می‌دهد و توپوگرافی کف استخر نيز در اثر برجای ماندن سنگ در کف آن، برای هميشه تغيير می‌يابد.

بدين ترتيب، آثار اعمال مان – خواه مهم و يا کم اهميت - در زمان و مکان حرکت می‌کنند و با پيشروی خود، طبيعت مان را تغيير می دهند و گاه آثار نامريي آن، جريان تاريخ را شکل می‌دهد.

از سوی ديگر، ميان سيستم‌های متعامل رابطه علی وجود دارد که اغلب رديابی آن از يک رويداد به رويدادی ديگر، برای درک آن چه در جهان پيچيده پيرامون مان رخ می‌دهد، بسيار مهم بوده، ولی چندان آسان نيست. بر خلاف تفکر تقدير‌گرا، تفکر سيستمی معتقد است، آثار اعمال ما چندگانه، گسترده و پيوسته‌اند (continuing) و طي زمان در سراسر جهان پخش می‌شوند و اشکالی نيمه پايدار به خود می‌گيرند و برای سال‌ها و حتی هزاره‌ها باقی می‌مانند.

اما اين گونه آثار استثنايي اند. درست همان گونه که انرژی فيزيكي به حرارت تبديل می‌شود، انرژي يک تغيير نيز به تدريج در برخورد با نيروهای معارضی که آن را خنثی می‌کنند، پراکنده می‌شود. اين جا و آن جا، چيزهايی که در اثر تغيير پديد آمده‌اند به صورت واقعيت‌هايی نيمه پايدار بر جا می‌مانند تا چندی بعد خود در تغييراتی ديگر هضم شوند. بر اساس چنين انديشه‌هايی است که نظريه سيستم‌ها بر قدرت تأثيرگذاری انسان تأکيد می‌ورزد. ولی مسئله از اين پيچيده تر است.

اين نظريه در عين حال می گويد، انسان بر امور کنترل دارد. ولی رويدادهای تصادفی نيز مدام رخ می‌دهند. اما، اغلب به دليل جزيی و عادی بودن، به آنها اعتنا نمی‌کنيم.ولی برخی از آنها زندگی مان را دگرگون می‌سازند. عامل شانس در شکل دادن آينده نقشی مهم دارد.

فعاليت‌های ما با چندين سيستم پيچيده عجين شده‌اند : سيستم‌های بيولوژيك، سيستم‌های اجتماعی، سيستم‌های سياسی و غيره. اين سيستم‌ها از رويدادهای تصادفی به شدت تأثير می‌پذيرند. علت آن است که خود از چندين پاره سيستم تشکيل شده‌اند و با سيستم‌های ديگر در ارتباط هستند. همه اين سيستم‌ها با هم تعاملی پيچيده و عجيب و غريب دارند.

در چنين فضايی، حضور و يا عدم حضور چيزی پيش پا افتاده - حضور شخصی خاص در مکان و زمانی خاص، وجود چند ميکرو گرم ماده شيميايی خاص کمتر و يا بيشتر از حد معمول در مغز فرد و يا حتی تأثير منفی صدای حرکت يک کاميون در خيابان بر روی يک گفت و گوی خاص – می‌تواند جريان امور را تغيير دهد.

حوادث بسيار مهم می‌تواند به دليل حضور و يا عدم حضور تعداد کمی اتم رخ دهد‌. تفاوت ميان ويروس مرگزا و ويروس بی زيان، فقط چند اتم در 5 ميليون اتم است. هيچ‌کس نمی‌تواند چنين جزيياتی را شناسايي کرده و يا اندازه‌گيری کند و يا پيش‌بينی و کنترل کند.

حساسيت نظام‌های سياسی به اقتضاهای جزيی می‌تواند خارق‌العاده باشد. مثال بارز آن ترور دوک اعظم اتريش در سارايوو درسال 1914 است. اگر چند رويداد کوچک باعث نمی‌شد که دوک به سارايوو برود، ترور نمی‌شد.

در آن جا تصادف محض باعث شد که راننده اش مسير خود را تغيير دهد و از جلوی کافه‌ای بگذرد که يک دانشجوی صرب – گاوريلو پرنسيپ (Gavrilo Princip) - پس از شکست خود در انجام سوء قصد قبلی، آن جا نشسته و با خودش خلوت کرده بود.

اين دانشجو در حالی که از آن فرصت غير منتظره غرق در حيرت شده بود، ناگهان برپا می‌ايستد و ماشه را می‌کشد.

مرگ دوک اعظم زنجيره ای از رخدادها را برانگيخت که به طور مستقيم جنگ جهانی اول را به راه انداخت. آن جنگ، انقلاب روسيه و ظهور کمونيسم را باعث شد و آلماني‌ها را برای استقبال از نازيسم آماده ساخت.

نقش عامل شانس در زندگی روزمره و در کشفيات علمی بر کسی پوشيده نيست. نظريه ديگری که مانند نظريه شانس نگاه ما را به مسائل تغيير می‌دهد، نظريه آشوب (Chaos Theory) است.

اين نظريه می‌گويد بال زدن پروانه‌ای در برزيل می‌تواند باعث بروز توفانی در تکزاس شود. اين نظريه نتيجه کار ادوارد لورنز پژوهشگر هواشناسی در MIT امريکا است که در دهه 1960 مشاهده کرد حذف چند داده جزيی، نتايج محاسباتِ پيش بينی هواشناسی را به کلی تغيير می‌دهد.

نظريه آشوب می‌گويد: در نظام‌های پر آشوب – پديده‌هايی چون هوا و حمله ملخ‌ها – حرکت هر واحد – يک ملکول هوا و يا يک ملخ – تصادفی است. ولی کل، ساختاری مشخص از خود نشان می دهد. در نتيجه تغيير جزيی شرايط با گذشت زمان می‌تواند آثاری عظيم پديد آورد.
مثالِ بارزِ نظريه آشوب، تأثيرِ پروانه‌ایِ بازارهای مالی است که بهترين نمونه آن در سالِ 1997 اتفاق افتاد. در اين سال، هجوم سهام‌داران برای فروش سهام خود در تايلند‌، باعث بروز توفانهای مالی و ناآرامی‌های سياسی بسياری در مالزی و اندونزی شد.

محققان با تحقيق آزمايشگاهی و با استفاده از شبيه سازی کامپيوتری نشان داده‌اند که چگونه تغيير جزيی در نهاده‌های سيستم می‌تواند آثار عظيم دراز مدتی در سيستم ايجاد کند و بر خلاف انتظار، يک رويداد و يا يک عامل اصلی چندان تغييری در سيستم پديد نياورد.

ولی نمی‌توان همه آثار جزيی و پيوند ميان آنها و زنجيره علت و معلولی بلند آنها را رديابی و ثبت کرد. ابزاری برای آن نداريم و به طور نظری رديابی علل غايی حوادث مهم و پيش بينی همه نتايج اعمال مان محال است.

اثر پروانه‌ای در سيستم‌های انسانی قاطع‌تر عمل می‌کند. چون حوزه فعاليت انسان به مراتب گسترده‌تر از هواشناسی است و نظام‌های اجتماعی حساسيت بيشتری دارند. به رغم تصور مردم در گذشته، نظريه آشوب می گويد همه انسان‌ها و نه صرفاً افراد استثنايی توان آن را دارند که بر جريان امور تأثير بگذارند.

نظريه آشوب نکته مهم ديگری نيز دارد: هر سيستم پيچيده‌ای نتايج چندگانه‌ای به بار می‌آورد و به سمت آينده واحدی که برايش مقدر است حرکت نمی‌کند. بلکه هزاران و ميليون‌ها آينده متفاوت در پيش رو دارد.

با توجه به محدوديتهای زمان و مکان، فقط درصد ناچيزی از اين آينده‌ها محقق می‌شوند. بدين ترتيب حق انتخاب‌های بی‌شماری در برابر ما وجود دارد که يک و يا دو تای آن محقق می‌شوند.

پس، انتخاب است که موقعيت را برای هميشه تغيير می‌دهد. آن چه رخ می‌دهد نمايانگر گزينشی است که از روی شانس و يا انتخاب صورت گرفته است.

نظريه سيستم‌ها و شانس و آشوب دليل کافی ارائه می‌دهند دال بر آن که نمی‌توان آينده را به طور دقيق پيش‌بينی کرد. ولی از آن مهم‌تر به ما چنين می‌گويند: افراد عادی مانند من و شما می‌توانيم معجزه کنيم.

اگر پروانه ای بتواند توفان برانگيزد، چرا انسانی معمولی نتواند بيابانی را آباد سازد؟ زندگی هزاران کودک را در آينده نجات دهد ؟ راه را برای توسعه کشوری هموار نسازد؟ و به محض درک قدرت تأثير‌مان بر آينده، مسؤليم که از آن قدرت در راه خير استفاده کنيم.به شرط آن که امکانات آينده را بشناسيم و بدانيم چگونه بر جريان امور تأثير بگذاريم. اين امر مستلزم داشتن ذهن آينده‌نگر است.

قبل از پرداختن به آن، بهتر است بحث تفکر سيستمی را جمع بندی کنيم. تفکر سيستمی به ما در موارد زير کمک می‌کند:

بدانيم که به عنوان انسان می‌توانيم انتخاب آگاهانه را بر تأثير شانس و آشوب بيفزاييم.
درباره رويدادها و امور گسترده تر بينديشيم.
- موقعيتهای بسيار پيچيده و ناشناخته را بهتر درک کنيم.
- محيط پيرامون خود را بهتر تحليل کنيم.
- توجه خود را از امور به روابط معطوف کنيم: روابط‌اند که پديده‌ها را شکل می‌دهند، نه امور.
- به طور طبيعی به امور توجه داريم، چون ملموس‌اند ولی به روابط که ملموس نيستند، کمتر توجه می‌کنيم.
- درک روابط موجود در زمان و مکان و قلمروها و در نتيجه انديشيدن درباره رويدادها و روندهای چند بعدی و روابط پيچيده.
- کمک به حرکت از تصويری ايستا به تصويری پويا – جهانی که در آن همواره چيزی در حال تبديل به چيزی ديگر است.

تفکر سيستمی با همه مزايايش، جايگزين تفکر علمی و تحليلی و تاريخی نمی‌شود. بلکه در ترکيب با آن‌هاست که به پاراديمی بسيار سودمند تبديل می شود. (12)

تفکر آينده نگری:
نظريه سيستم‌ها در‌باره آينده چنين نتيجه می‌گيرد که چندين آينده در انتظار ماست و نه يک آينده. اين بدان معنا نيست که هر چيزی می‌تواند اتفاق افتد. قوانين طبيعت ما را محدود می‌سازند ولی همين قوانين آزادی شگفت انگيزی نيز به ما می‌دهند.

تاريخ بيانگر رويدادهايی است که اتفاق افتاده ولی آن چه را که می‌توانست رخ دهد، بيان نمی‌کند. کار مورخ روايت واقعيت‌های گذشته است و آينده‌نگر با امکانات بي‌شمار آينده سر و کار دارد. چون اين امکانات رخ نداده‌اند، می‌توان آنها را مجسم کرد و بسياری از آنها از مرز خيال فراتر می‌روند. شرط آن است که به پاراديم آينده نگری مجهز باشيم. (13)

تفکر آينده‌نگری نه تنها فرد را برای شناخت و پيش‌بينی آينده آماده می‌سازد، از آن مهم‌تر، فرد را به توانايي‌هايی لازم برای ساختن آينده مطلوب و پيش‌گيری از وقوع آينده‌های نامطلوب مجهز می‌سازد.

در محيط‌های بحرانی و آشفته و پر ابهام ملی و جهانیِ امروز، اين پاراديم بسيار کارساز و راهگشا خواهد بود. زيرا فرد را از سرگشتگی و بي‌قراری و حيرانی نجات داده و به جای احساس گم گشتگی و ناتوانی، او را در جايگاهی قرار می‌دهد که احساس می‌کند بر امور مسلط است و راهبری آينده خود را در دست دارد.

اين پاراديم در تعريف مفهومی، مجموعه‌ای است از استعدادها و فرايندها و قابليت‌های ذهنی و نگرش‌ها و تجربه‌های روانی که انسان برای فهم و درک و رويارويی با آينده به کار می‌گيرد و به صورت جهان بينی و پاراديم و mindset عمل می‌کند.

در اين معنا، تفکر آينده‌نگری، الگو و زير ساخت تفکری است که رفتار را شکل می‌دهد و شخصيت را متحول می‌سازد و از ويژگی‌های زير برخوردار است:

- مرکب است نه بسيط: محل تلاقی چند پاراديم و نگاه و الگوی تفکر است، از جمله، تفکر سيستمی، تفکر استراتژيک و تفکر علمی و تفکر شبکه‌ای و تفکر يکپارچه نگر.
- با نگاه ميان رشته‌ای و فرا‌رشته‌ای می‌توان آن را بهتر تعريف کرد (روان شناسی، مديريت، فلسفه و...)
- چند بعدی است: بعد شناختی و بعد عاطفی دارد
- آموختنی است

بد نيست به مهم‌ترين ويژگی‌های بعد شناختی و بعد عاطفی آينده‌نگری نگاهی بيافکنيم.

الف – بعد شناختی:
بعد شناختی آينده‌نگری شامل توانايی‌های ذهنی است که فرد برای شناخت و پيش‌بينی آينده و طراحی آينده مطلوب به کار می‌گيرد. مهم‌ترين مؤلفه‌های اين بعد به اين شرح‌اند:

دورانديشی (foresight): شامل موارد زير است:
1. استعداد خلق تصاوير ذهنی و واقعيت‌های فرضی در ذهن.
2. توانايي تجسم و تخيل و تصور درباره آينده و گزينه‌های فرضی ممکن و چندگانه.
3. توانايی و آمادگی برای تغيير هدف از طريق طرح مستمر اين سؤال: چه می‌شود.
اگر.......؟ (what if) و تجسم امکاناتی که ممکن است رخ دهد.
4. کشف هدف‌های جديد و پيچيده‌تر

پيش بينی، هدف‌گذاری و برنامه‌ريزی: توانايی شناسايی و تعريف هدف‌های مطلوب و مهارت برنامه‌ريزی برای تحقق آن: بدون آن گم گشته و از نظر ذهنی عقب مانده و منفعل خواهيم ماند.

تفکر استراتژيک: که شامل مهارت‌های زير است :
1. مهارت طراحی چشم انداز مطلوب بر اساس:
- شناخت علمی نقاط قوت و ضعف و تواناييها و محدوديتهای سازمان خود و
- تحليل عالمانه تهديدها و فرصت‌های محيط
2. مهارت تدوين استراتژی برای تحقق چشم انداز
3. مهارت تبديل چشم انداز به چشم انداز مشترک
4. داشتن عزم استراتژيک برای اجرای استراتژی و تحقق چشم انداز
5. مهارت رهبری استراتژيک
سناريو‌سازی: تجسم و توصيف واقعيت‌های فرضی آينده به طور تفصيلی و واقعی و با حفظ پيچيدگی و استفاده از آن برای ساختن سناريو‌های چندگانه در باره آينده، دست کم سه سناريوی بدبينانه (پيش بينی بدترين وضعيت ) خوش بينانه ( پيش بينی بهترين وضعيت) و سناريوی ادامه وضع موجود و استفاده از اين سناريوها در برنامه ريزی

تفکر نقاد و استدلال منطقی (critical thinking & reasoning ) : توانايي به کارگيری اصول استدلال و استنتاج منطقی در تحليل پديده‌ها؛ مقايسه و ارزيابی ديدگاه‌های گوناگونِ خود و ديگران و ساختن تئوری و فرضيه – تفکر در باره تفکر – که ضد تفکرِ خود‌محور است.

خلاقيت و ذهنيت باز: توانايي داشتن انعطاف؛ ارزيابی منصفانه ديدگاه‌های خود و ديگران؛ پذيرش ايده‌های متفاوت و ضدِ باورهای متعارف. خلق ايده جديد و راه حل تازه و رفتار نو: آزاد کردن ذهن از هرچه رنگ تعلق پذيرد.

حل مسئله‌: شکلی از تفکر که در آن در برابر سؤال و مواجهه با هر چالش و مسئله‌ای، بر اساس تعريف درست مسئله و شناخت عالمانه آن، پاسخ و راه حل مناسب را شناسايي و يا خلق می کند و به طور مؤثر آن را به کار می بندد.

تصميم گيری: توانايي انتخاب بهترين هدف و جريان عمل و راه حل از ميان گزينه‌های موجود و پی‌گيری اجرای آن.

بصيرت کل گرا : توانايي فهم و درک تصوير بزرگتر و تصوير کلی و فهم روابط ميان اجزای تشکيل‌دهنده کل – فهم اين که چگونه اجزا و عناصر يک موقعيت با هم ترکيب می‌شوند. اغلب به صورت درک و فهم ناگهانی بروز می‌کند.

شهود يا اشراق
مشاهده تجربی: توانايی توجه و مشاهده دقيق و درک و فهم واقعيت‌های پيرامون و شناسايی الگوی پنهانِ واقعيتِ قابل مشاهده، شالوده تفکر علمی است.

فهم دقيق تغيير و ثبات و استمرار : کسب دانش علمی فرايندها، الگوها و انواع تغيير و دانش مديريت تغيير. تغيير و تحول مسئله‌ای است که به طور مستمر در سازمان و زندگی شخصی با آن سر و کار داريم. بدون داشتن دانش علمی در‌باره آن، نمی‌توانيم آثار منفی تغييرات ناخواسته را کنترل کنيم و تغييرات مطلوب را به شيوه‌ای مؤثر ايجاد کنيم.

درک درست فرايند شدن: درک درست مفاهيم و نظريههای سيستم و شانس و آشوب و استفاده از آن برای پيش بينی آينده و اثر گذاری بر آن

نگاه تاريخی : درک درست از گذشته و سابقه پديده مورد نظر.

ب- بعد عاطفی :
اين بعد بيشتر شامل باور‌ها و نگرش‌ها و ويژگی‌های شخصيتی است. مهم‌ترين آن به اين شرح است:

مثبت انديشی و اميد : باور به اين که عمر بدبختی‌ها و نابسامانی‌‌ها کوتاه و تأثيرشان محدود است و بيشتر معلول عوامل و شرايط بيرونی است. منفی بافی و نگاه بد بينانه، عامل افسردگی است. آينده نگران، افرادی مثبت انديش و پر اميد و با نشاط اند.

نگاه آينده ساز: باور به داشتن توانايی بسيار بالا برای تاثيرگذاري بر رخدادهای آينده و ساختن آينده مطلوب با علم به تأثير اجتناب‌ناپذير عوامل شانس و تصادف و با آگاهی از اصول آينده نگری و خودآگاهی به داشتن حق انتخاب.

شجاعت، دلسوزی، مهرورزی، تواضع و فروتنی
اراده اخلاقی: اراده و عزم معطوف به بهبود زندگی خود و ديگران

کسب پاراديم و تفکر آينده نگری به ويژه برای مديران مزايای بسيار دارد، از جمله :

- تبديل نگاه منفعل و تقدير گرا در برابر آينده به نگاه آينده ساز
- ايجاد حس توانمندی و احساس قدرت در فرد برای تأثير گذاری بر جريان امور
- تبديل افراد منفعل به افرادی کوشا در راه ساختن آينده‌ای بهتر
- بسط فضای روانی که در آن تفکر جريان می‌يابد: بسط آزادی ذهنی و گسترش دامنه آزادی رفتاری که نيروی خلاق فرد را آزاد می‌سازد.
- رها ساختن ذهن و وجود از قفس تنگ و محدود‌کننده زمان حال
- بهبود کل زيرساخت فکری و شخصيتی

هر قدر فهم و درک فرد درباره آينده بيشتر شود، در intellectual synthesis تواناتر شده و از نظر فکری متعالی‌تر می‌شود و فضيلت‌های اخلاقی و شخصيتی‌اش توسعه يافته و سرانجام به خرد که قابليتی است چند وجهی، دست می‌يابد.

خرد، عالی‌ترين سطح دانايي بشری است که محصول خودآگاهی است. در تعريف آن می‌توان ويژگی‌های زير را بر شمرد:

- توانايی به کارگيری دانايی و دانش و تجربه کسب‌شده در گذشته برای فهم موقعيت‌ها و مسائل پر‌چالش جديد و يافتن راه‌حل مناسب برای آن
- توانايي درک تصوير بزرگتر واقعيت و استفاده از اين دانايی برای بهبود زندگی خود و ديگران
- شناخت واقع بينانه وضعيت موجود
- حساسيت به آثار اعمال و تصميمها و رفتار خود بر حلقه بسيار وسيع ذينفعان
- با خرد می توان ميراث و آموختههای گذشته را، با تعمق و ملاحظه‌کاری و فکر باز و خلاقيت مورد نياز آينده، ترکيب کرد
- فردی که درباره آينده حسی قوی ندارد، نمی‌تواند خردمند باشد
- معرفت شهودی
- خلوت با خود و مشاهده خود در خلوت با نگاه نقاد.
- تمايز ميان آينده‌نگری و آينده آگاهی: آينده آگاهی ابری است که بر آينده نگری می‌بارد.

به تعبيری شايد بتوان خرد را تجلی ترکيبی از پاراديم‌های متعالی دانست. در واقع پاراديم‌هايی که بر شمرديم، مدل مفهومی خرد را می‌سازند. و خرد، فضيلتی است که اگر مديران سطوح بالا بدان مجهز شوند، می‌توان اميد داشت که برای خروج از بحران‌ها و معضلات کنونی جامعه بشری راه حل‌های مناسبی به دست آيد.

همان گونه که اشاره شد، اين پاراديم‌ها آموختنی‌اند. ولی چون پاراديم در طول زندگی و در تعامل پيچيده فرد با محيط و در جريان تجربه‌های گوناگون کسب می شود، يک شبه قابل تغيير نيست. فرايند تغيير پاراديم کند و پر درد است.

شرط لازم برای اين تغيير، وجود آگاهی است. نخست شخص بايد در باره پاراديم‌های متعالی و نقش کارساز آنها در زندگی بشر و در جامعه پيچيدهِ امروز، اطلاع و دانش کسب کند. و بداند که انسان متعالی از چه نوع نظام فکری برخوردار است. اما، شرط ديگر آن است که شخص به خودآگاهی انتقادی دست يابد.

يعنی بتواند با فاصله به خود بنگرد و الگوی تفکر و پاراديم‌های ذهنی خود را ببيند و نقد کند. از آن مهم‌تر، تصوير نظام فکری خود را در آئينه‌های گوناگون ذهن ديگران مشاهده کند و مورد نقد قرار دهد. در ضمن بتواند جلوه‌های رفتاری و پی آمد و آثار پاراديم‌ها و الگوی تفکر خود را بر زندگی خود و سازمان خود و جامعه و به طور کلی ديگران تحليل و ارزيابی کند.

اين، سرآغاز فرايند پاراديم شيفت است. پس از آن، اين فرايند در مسيری استوار و آرام راه خود را طی خواهد کرد.

البته، سرعت و آهنگ آن در افراد مختلف متفاوت خواهد بود. در افرادی حتی ممکن است هرگز آغاز نشود. و دو شرط اول که برای به راه افتادن فرايند پاراديم شيفت لازم است، هيچ‌گاه مهيا نشود.

با آموزش می‌توان آن دو شرط را فراهم آورد. به اين معنا که درباره انواع پاراديم‌ها و فرايند شکل‌گيری و تغيير آنها و اهميت و فايده پاراديم‌های متعالی در زندگی شخصی و سازمانی و اجتماعی، اطلاعات و دانش لازم را به افراد انتقال داد. با روش‌های سنتی و متداول چندان مؤثر نخواهد بود.

شايد کارگاه‌های خودشناسی و کارگاه‌های action learning روشهای بهتری باشند ولی لازم است توسط متخصصان مجرب و آگاه طراحی و اجرا شوند سازمان‌هايي که مأموريت شان توسعه مديريت است، می توانند ارائه اين نوع آموزشها را در دستور کار خود قرار دهند.

ولی از آن مهم تر، پرورش اين پاراديم‌ها در کودکان و نوجوانان است. در واقع سرمايه انسانی آينده بيش از نسلهای گذشته به اين مدلهای ذهنی نياز دارد. جامعه بشری در آينده بيش از امروز نيازمند رهبران و مديران خردمند است. آموزش و پرورش و سازمانهای متولی توسعه فرهنگی بايد اين نوع آموزشها را اولويت استراتژيک خود تلقی کنند.

به هر حال اگر می خواهيم در کشور موانع توسعه را از ميان برداريم، بايد به ريشهها پرداخت. ريشه عقب ماندگی در ذهن انسان‌هايي است که در فرايند توسعه نفش آفرينند.

اگر ذهن اين افراد متحول شود و توسعه يابد، می توان سخت ترين موانع توسعه و پيشرفت را از ميان برداشت. با تحول ذهن است که رفتارهای عقب مانده و توسعه ستيز جای خود را به رفتارهای توسعه آفرين خواهد داد. البته، همان گونه که در بحث آغازين نيز اشاره شد، ساختار انگيزشی نيز نقش مهمی دارد.

پاراديم‌های متعالی در ترکيب با انگيزه‌های متعالی و بشر دوستانه ای چون انگيزه خدمت به جامعه می تواند راه را برای پيشرفت و توسعه پايدار هموار سازد. و گر نه اين پاراديم‌ها ابزار پر توانی خواهند شد در دست قدرت‌ورزان توسعه ستيز و در خدمت انگيزه‌هايي قرار خواهند گرفت چون کسب قدرت و تحکيم مبانی آن به هر قيمت حتی عقب نگاه داشتن افراد، سازمان و جامعه ای که شرايط لازم را برای پيشرفت و توسعه پرشتاب در اختيار دارد.

در اين معناست که در برنامه‌های آموزش و توسعه مديريت، هر دو مقوله به طور همزمان بايد کانون توجه قرار گيرند.

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مقاله، متن کامل شده سخنرانی است که توسط نگارنده در سخنرانی افتتاحيه کنفرانس بين المللی کيفيت در 25 و 27 تيرماه 1385 در تهران، ارائه شده است.
2. از اين مجموعه، کتاب های زير با قلم شادروان علی اسدی، توسط انتشارات سروش، به فارسی ترجمه و انتشار يافته است: سرمشقِ گمشده، شناختِ شناخت، طبيعتِ طبيعت، زندگی ِ زندگی.
3 و 4 مراجعه شود به کتاب زير:

Thomas Kuhn , The Structure of Scientific Revolution, 1962


5. Arthur Joel Barker ,Paradigms : The Business of Discovering the Future ,New York : Harper Business , 1993

6. درباره global dimming در تاريخ 24 و 25 مرداد (15 و 16 ژوئيه) از کانال تلويزيون BBC World برنامه‌ای مستند با همين عنوان پخش شد که در آن ضمن طرح مسئله و ابعاد آن، پروژه‌های پژوهشی که در اين باره اجرا شده و يا در حال اجراست، نيز معرفی شده‌اند، از جمله پروژه مالديو که در همين کشور توسط پژوهشگران دانشگاه کاليفرنيا انجام شده است.


7. Francis Fukuyama , Our PosthumanFuture :Consequences of the Biottechnology Revolution. New York:Farrar, Straus and Giroux. 2002 The Global
8. Technology Revolution , Rand Corporation , 2006
9. Stephen Goldsmith & William D. Eggers , Governing by Network , The New Shape9 of Public Sector , Washington , D.C. : Brookings Institution Press , 2005.


10. درباره نگاه علمی، نخستين کتابی که به فارسی انتشار يافت، کتابی است با عنوان روح علمی نوشته دکتر محمد علی کاردان. برای مطالعه بيشتر مراجعه شود به کتاب های روش تحقيق، به ويژه کتاب زير:

Donald Cooper & Pamela Schindler , Business Research Methods , rwin ,California: McGraw Hill , 2005

11.Transparency International Reports , 2006 , at the following Website:
TheTransparency International.com
12. Edward Cornish. Futuring: The Exploration of the Future.Bethesda, Maryland , USA: World Future Society , 2005
13. Kenneth E. Boulding and Elise Boulding.The Future : Images and Processes. Thousand Oaks , California : Sage publications , 1995
*دکتر شهيندخت خوارزمی عضو هيأت علمي سازمان مديريت صنعتي و نايب رئیس انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي است.





بنیاد آینده‌نگری ایران



جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ / Friday 27th December 2024

دکتر شهیندخت خوارزمی

+ شهیندخت خوارزمی: چرا شکوه فلسفی گذشته را نداریم؟/ هنوز در تعطیلات تاریخ به سر می‌بریم   دکتر شهیندخت خوارزمی

+ پدر آینده ‌نگری ایران  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ کیفیت زندگی و شاخص خوشبختی ( یاد مهتاب )  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ راهکارهای اشاعه آزادی‌بيان  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ پاراديم شيفت؛ الزام توسعه  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ كيفيت زندگي و شاخص‌خوشبختي  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ فناوري‌هاي اطلاعات و ارتباطات هنوز دغدغه حاكميت نيست  دکتر شهیندخت خوارزمی



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995